سه شنبه 91 خرداد 16 :: 3:25 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
معرفت خداوند و شناخت عقلانى نسبت به ذات و صفات او اولین مرتبه از مراتب کمال نظرى انسان است وقتى عقل انسان وجود خداى خالق قادر متعال را بپذیرد نخستین شرط حرکت به سوى او را به دست آورده است ولى هر حرکتى علاوه بر شناخت نیازمند انگیزه است شناخت به تنهایى نمىتواند انسان را به حرکت آورد به ویژه اگر حرکت در جهت و مسیر خاصى دشوار باشد. شناختى مىتواند انسان رابه حرکت آورد که شوقانگیز باشد و اشتیاق انسان وقتى برانگیخته مىشود که نتیجه حرکت خود را لذت آور، سعادت بخش و کمال آفرین بیابد. کسى که لذت عملى را چشیده باشد و خوشى حاصل از کارى را تجربه نموده باشد اشتیاق بیشترى براى انجام آن عمل دارد به خصوص اگر تجربه به او نشان دهد که با تکرار آن عمل لذت و خوشى بیشترى پدید مىآید نه آن که لذت حاصل از آن عمل یک نواخت و ملال آور شود لذتهاى جسمانى مانند لذت خوردن و آشامیدن در صورتى که از حد معینى تجاوز کنند به رنج و ناخوشى بدل مىشوند لذیذترین غذاها وقتى که زیاد خورده شودند لذت بخش نخواهند بود و موجب زیان جسم و تنفر روح مىگردند. اما لذات معنوى این گونه نیستند یعنى تکرار آنها موجب دلزدگى نمىشود و هر بار که تکرار مىشوند لذت بیشترى به همراه مىآورند. اگر شناخت انسان نسبت به یک حقیقت نشان دهنده وجود کمال و لذتى خاص در اثر عملى خاص باشد انگیزه اولیه براى انجام عمل پدید مىآید. براى روشن شدن مطلب دو شناخت را با هم مقایسه مىکنیم اگر کسى ارتفاع قله دماوند را بداند هیچ گاه به خاطر این آگاهى انگیزه حرکت به سوى فتح قله را نخواهد یافت چنین شناختى حرکت آفرین نیست ولى اگر کسى بداند که با فاتحان قله دماوند جایزهاى گرانبها مىدهند انگیزه حرکت در او پدید خواهد آمد آن گاه رنج این سفر را با جایزه آن مقایسه مىکند و اگر جایزه را به قدر کافى ارزشمند بیابد، رنج فتح قله را بر خود همواره مىسازد. شناخت خدا و صفات او از نوع شناختهایى است که حرکت آفرین است زیرا انسان موحد مىداند که جهان مخلوق خداوندى علیم است و او مختار است که راه حرکت به سوى خدا را انتخاب کند و اگر چنین کند به برترین لذتها و پایدارترین سعادت و کمال دست مىیابد پس براى درک این لذت و کسب این کمال باید حرکت کرد این آگاهى شوق آفرین است ولى کافى نیست زیرا کسى که از وجود سعادت و لذتى به سبب گواهى عقل یا اخبار دیگران باخبر مىشود به اندازه کسى که لذت و سعادتى را چشیده باشد اشتیاق به درک آن را ندارد. بنابراین مىتوان شناخت کسى را که آن لذت را تجربه کرده است شناختى عمیقتر و حرکت آفرینتر دانست. با توجه به توضیحات فوق ایمان فوق ایمان را این گونه تعریف مىکنیم ایمان معرفتى است شوق آفرین و حرکت بخش به حقیقت متعالى که در نتیجه شناخت عقلانى پدید مىآید و در اثر تجربه عملى رشد مىکند و در گفتار و رفتار فرد تجلى مىیابد. ایمان به چیزى بیشتر از شناخت عقلانى و یا یقینى است. ایمان، یقین توأم با عمل و عشق است. با توجه به مطالبى که قبلا درباره یقین و مراتب آن گفتیم مىتوان مراتب علم الیقین و بالاتر از آن را معرفت توأم با ایمان دانست زیرا انسان مؤمن در اثر عمل صالح و ریاضتهاى شرعى یقین خود را بالإ؛ مىبرد. این گونه ریاضتها و اعمال صالح در اثر اشتیاق به حقیقت شناخته شده صورت مىگیرند و در انسان مؤمن تجربهاى پدید مىآورند که از سویى شناخت نزدیکتر و عمیقتر است و از سویى دیگر موجب اشتیاق بیشتر و عمل افزونتر مىشود. بنابراین شناخت یقینى عقلانى مطابق با واقع که آن را علم مىنامیم شرط لازم و مقدمه ضرورى ایمان است ولى ایمان چیزى فراتر از علم است ایمان علاوه بر علم اشتیاق و عمل را نیز به همراه دارد چه بسا انسانهایى که با وجود داشتن علم ایمان نمىآورند و به مقتضاى علم خود عمل نمىکنند. فرعون و پیروان او نمونه انسانهایى هستند که با وجود داشتن علم یقینى ایمان نیاوردند. موسى آیات روشنگر خدا را به آنان عرضه کرد و آنها به درستى سخن او یقین کردند ولى با او به مبارزه و مخالفت پرداختند: { وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ}[النمل :14]؛ و با آن که دلهایشان بدان آیات خدا یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه است.مخالفت فرعون با موسى در حالى که شاهد معجزات موسى بوده است. دیگران و از جمله ساحرانى که فرعون براى مقابله با موسى استخدام و خداى موسى ایمان آوردند و در زبان و عمل به ایمان خود وفادار ماندند. آنان پس از مشاهده معجزه موسى بىدرنگ به سجده افتادند و ایمان خود را به پروردگار موسى اعلام داشتند. آنها حتى از تهدید و خشونت فرعون نهراسیدند و وحشت شکنجه و نابودى آنان را از ایمانشان جدا نکرد. در این جا پرسش مهمى مطرح مىشود: چرا علم به تنهایى موجب ایمان نمىشود؟ موانع ایمان چنان که قبلا اشاره کردیم ایمان آوردن عملى اختیارى است یعنى انسان به اختیار خود حرکت به سوى حقیقت متعالى عالم؛ یعنى خداى خالق جهان را آغاز مىکند. بنابراین علاوه بر علم اراده نیز در ایمان مؤثر است عوامل مؤثر در اراده و اختیار انسان اگر با ایمان سازگار باشند انسان مىتواند طریق ایمان را برگزیند و اگر با آن ناسازگار باشند انتخاب ایمان دشوار خواهد بود؛ بنابراین براى رسیدن به ایمان باید موانع ایمان را شناخت و راه مبارزه با آن را آموخت. دیگر آن که عواملى همچون دنیا پرستى، سطحى نگرى، رذایل نفسانى و... حتى اگر مانع شناخت حقیقت نشوند در موارد بسیارى مانع از دل بستن به حقیقت و عمل کردن به مقتضاى آن مىشوند یعنى این موانع حتى اگر در مرحله شناخت که شرط لازم ایمان است کارگر نباشند در مرحله تحقق شرط کافى ایمان و التزام عملى و حرکت به مقتضاى معرفت، مؤثر مىافتند و مانع ایمان مىشوند براى مثال رذایل نفسانى همچون برترىطلبى و تکبر درباره فرعون و فرعونیان مانع شناخت آنان نبوده است ولى مانع پذیرش عملى حقیقت شده است چنان که در آیه 14 سوره نمل دیدیم آنان با وجود یقینى که به آیات الهى یافتند با آن مقابله نمودند. علت انکار و مقابله آنها همان طور که در آیه ذکر شده است ظلم و تکبرى بود که نفسهایشان را آلوده ساخته بود. فرعونیان انسانهایى فاسد بودند و عاقبت مفسدین محرومیت از ایمان است، حتى اگر عقول ایشان حقیقت را دریابد و به آن یقین آورد. آثار ایمان ایمان به خداوند متعال زندگى را به سوى امور معنوى و متعالى جهت مىبخشد و شور حرکت و تلاش را در انسان افزایش مىدهد. انسان مؤمن لذت و کمالى را خواستار است که هیچ لذت دنیایى و کمال مادى به ارزش و مطلوبیت آن نمىرسد پس شوق او در خواستن این لذت و کمال بیشتر از شوق کسانى است که خواستار لذت و کمالات مادى هستند. ایمان به وجود خداوند حکیم و توانا موجب مىشود که جهان را هدف دار بدانیم. هدف آفرینش کمال و سعادت انسان است پس نظم جهان به گونهاى است که مانع کمال و سعادت انسان نمىشود. این اعتقاد موجب آرامش واطمینان در انسان مىشود. انسان با امید به آینده تلاش مىکند و به سوى کمال حرکت مىنماید. انسان مؤمن در اثر شکست ظاهرى ناامید نمىشود، زیرا خداوند را ناظر بر عمل خویش مىداند و معتقد است که نظام عادلانه هستى، تلاش خالصانه او را براى رسیدن به کمال نادیده نمىگیرد و پاداش زحمات او به او داده خواهد شد: { إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ}[التوبة : 120]؛ همچنین پیروزى ظاهرى نیز موجب غرور مؤمنان نمىشود زیرا مىدانند که همه پیروزىها در اثر لطف و امداد خداوند است:{ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَى} [الأنفال:17] ایمان به خداوند و دین الهى به بهبود روابط اجتماعى نیز از دو جهت کمک مىکند انسان متدین از سویى رعایت حقوق دیگران را تکلیف شرعى خود مىداند و معتقد است اگر حقوق دیگران را پایمال کند با تنبیه و عذاب الهى مواجه خواهد شد و ترس از عقاب الهى او را وادار مىکند که حقوق انسانهاى دیگر را رعایت کند و از سوى دیگر معتقد است کمک و یارى به انسانهاى دیگر موجب خشنودى خداوند است. پس با احسان و نیکى به دیگران، پاداش الهى را دریافت مىکند و افزون بر آن رابطه خود را با خدا تقویت مىکند. یکى دیگر از آثار اجتماعى ایمان به خداوند، تعهد مؤمنان به اصلاح نظام اجتماعى است. انسان مؤمن به سبب تکلیف دینى، خود را متعهد مىداند که در برپایى نظام اجتماعى عادلانه تلاش کند و نیز مساعد ساختن محیط اجتماعى را براى تحقق کمالات انسانى، مطلوب و موجب تقرب به خداوند مىداند. او معتقد است در اجتماعى که ارزشهاى الهى بر آن حاکم است رسیدن به کمالات انسانى امکانپذیر است و انسانهاى بیشترى مىتوانند به هدف خلقت خویش نزدیک شوند. تهیه: محمد عادل موضوع مطلب : |