داستان های حضرت علی (ع)
1_ پدر یتیمان
مقداری عسل و انجیر از همدان و حلوان برای حضرت اوردند امر فرمود بین یتیمان تقسیم کنند و خود حضرت شخصا بچه های یتیم را نوازش می کرد و از عسل وانجیر به دهانشان می گذاشت عرض می کردند چرا شما این کار را می کنید؟ می فرمود امام پدر یتیمان است این عمل را انجام می دهم تا احساس بی پدری نکنند.
2_ خشک کردن پیراهن
(( ابی اسحاق سبیعی می گوید روز جمعه ای بر دوش پدرم سوار بودم و امیر المومنین(ع) بر منبر خطبه می خواند و پیراهنش را تکان می داد. به پدرم گفتم ایا امیر المومنین گرمش است؟
پدرم جواب داد گرما و سرما در کار نیست. پیراهنش را شسته و چون پیراهن دیگری نداشته ان را تکان می دهد تا زود تر خشک شود)).
3_سر چشمه فضیلت
جرج جرداق اشعاری از یک مسیحی درباره حضرت علی(ع) نقل می کند. ان مسیحی در اشعارش می گوید اگر به من اعتراض شود که تو باید شعر برای پاپ بگویی. چرا درباره ی علی شعر گفته ای؟! جواب می دهم که من عاشق فضیلتم و سر چشمه فضیلت را علی دیدم پس برای او شعر گفتم.
4_ شبی در سرما
شبی از شبها هوا سرد بود حضرت امیر المومنین (ع) از کنیزش لباسی خواست و کنیز یک قطعه قطیفه خدمت حضرت اورد.
حضرت فرمود این قطیفه از کیست؟
کنیز گفت از بیت المال است.
حضرت فرمود ببر در سرما بخوابم و بی لباس بمانم بهتر است از اینکه خیانت به اموال مردم بکنم حضرت امیر المومنین (ع) شب را در سرما بی رختخواب خوابید ولی قطیفه را به روی خود نکشید.
5_ عدالت
ابن عباس می گوید باری از درهم و دینار را به خدمت علی(ع) میبردم که راه دیدم شمشیر علی را می فروشند. چون به خدمتش رسیدم و سبب فروش شمشیر را پرسیدم (( شلوار نداشتم و می خواستم از پول ان شلواری را تهیه کنم.))
6_ نماز علی(ع)
هنگامی که امام علی(ع) مشغول نماز می شد گوشش نمی شنید و چشمش نمی دید و زمین و اسمان و همه مافیها از خاطرش محو می شد و با تمام وجود توجه خود را به مبدا حقیقت معطوف می داشت. در موقع نماز بدنش در محراب بود اما روحش به سوی خدا ی رحمن در پرواز و ان گونه در ذات حق فانی می شد که به کلی از پیرامون خود غافل می گشت و چنان که خود فرمود به چپ و راست توجه نمی کرد و کسانی را که در طرف چپ و راستش بودند نمی شناخت.
موضوع مطلب :