هزار راه نرفته!
گاهی اوقات این قدر زندگی مون شلوغ می شه که نمی تونیم جایی رو ببینیم. دور و برمون پر می شه از چیزهایی که مجال دیدن رو از ما می گیرن. بعضی وقت ها شلوغی به قدری زیاد می شه که نزدیک چشم ما میاد و حتی جلوی پای خودمون رو هم نم یتونیم ببینیم.
یا زمانی تا حدی این شلوغی ها، این مسائل، مشکلات، تنش ها، کارها رو می زاریم دور خودمون که حتی اگر بخواهیم جایی رو نگاه کنیم، نمی تونیم.
اگر ما جایی رو نبینیم چه طور می خواهیم به اون سمت بریم؟ چه طور می خواهیم بدون برخورد به اون شلوغی ها حرکت کنیم؟ مگر می شه راحت راه رفت، راحت نگاه کرد، راحت زندگی کرد؟
گاهی اوقات به قدری این شلوغی ها جلوی کار مارو می گیرن که به جای حرکت رو به جلو، مارو تو جای خودمون نگه می دارن. حتی مارو به عقب هول می دن.
مجال زندگی کردن رو از ما می گیریند. حق فکر کردن به چیزهای خوب رو از ما میگریند. تصور موفقیت رو از ما میگرند. و عشق رو از ما میگرند. عشق به رشد، به تلاش، به موفقیت.
در این صورت ما چاره ای نداریم جز رفتن به مسیرهای فرعی، کناری و یا حتی پشتی!
ما چاره ای نداریم جز این که فکر کنیم ما شکست خورده ایم. ما راهی برای موفقیت نداریم. ما نمی توانیم.
شاید ما نتونیم راحت این همه شلوغی رو رها کنیم و راهمون رو بریم. اصلاً اگر ما بخواهیم اونارو رها کنیم اونا مارو رها نمی کنن. ما غرق در مشکلات شدیم. ما کاری جز پرسه تو مشکلاتمون نداریم.
وقت نداریم کاری بکنیم. وقت نداریم بخندیم، شاد باشیم، دوست داشته باشیم.
ولی می شه یه مقدار اونارو کنار زد. حداقل به اندازه ی مسیر حرکت یک نفر؛ می تونیم بزاریم شون یه گوشه، که هم مسیرمون رو ببینیم، هم گاهی به شلوغی هامون یه نگاهی بندازیم.
اون وقت می بینیم که چه راه های زیبا و چه جاهای خوبی بوده و ما نمی دیدیم. چه قدر مسیر داریم برای حرکت؛ چه قدر راه های مختلف برای رفتن.
با وجود رفتن هیچ گاه حس شکست رو نخواهیم داشت. ما حرکت می کنیم و می دانیم که هزار راه نرفته داریم.
موضوع مطلب :