سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشته های مائده
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست . . .
درباره وبلاگ


من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***

پیوندها
upturn یعنی تغییر مطلوب
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
سیب سرخ
اقلیم ِ احساس
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
دلنوشته های قاصدک
###@وطنم جزین@###
دلتنگ...
دل نوشته ها
آخرالزمان و منتظران ظهور
چشمان سبز،عاشقانه ترین وبلاگ ایران
لیلای بی مجنون
اظهر من الشمس
برادرم ... جایت همیشه سبز ...
○• یــہ آدم از نـاکجــا آبــاد •○
لبهای زخمی
الـــــوان ____ خشوییه
(✿◠‿◠) کــــــــلبه ← اف1 .•°*
جواب میخوای بیا تو
نظرمن
جاده های مه آلود
hamidsportcars
قیدار شهر جد پیامبراسلام
پوکه (باشهداباشیم)
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
چم مهر
خورشید پنهان
قلمدون
.::نهان خانه ی دل::.
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
بچه مرشد!
سکوت ابدی
کلبه درویشی
*تنهایی من*
★رنگـــین کمـــون★
««««« شب های تهران »»»»»
لباس شخصی
اسپایکا
پرپر
پاتوقی برای ایرونی ها
نشریه حضور
نغمه ی عاشقی
MATIN 3DA
سخن آشنا
فریاد بی صدا
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان بجنورد****
مشاور
مریم و مطهره
عشق الهی
عکس های زیبا
آقاشیر
من بی تو باز هم منم ...
سروش دل
وبلاگ بایدهلو باشد
ساعت یک و نیم آن روز
نمایندگی دوربین های مداربسته
اشک یخ
تنهایی......!!!!!!
یادداشتها و برداشتها
ستاره
تنهای93
farzad almasi
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website
سکوتی پرازصدا
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
.: شهر عشق :.
منادی معرفت
صبح نزدیک
تراوشات یک ذهن زیبا
رویای شبانه
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
پیامنمای جامع
طریق یار
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
غریبه
ســ ا مـــ ع ســــ و م
ابـــــــــــرار
تاریخچه های تلفیقی محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن
عطر یاس
پیام رهایی
دنیای زیبای من
پارسی نامه
نمکستان
رازهای موفقیت زندگی
زندگی رسم خوشایندیست
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
آخرت من
بچه های خدایی
شبیر
خوش آمدید
Free
به دنبال چیزی می گردم!!!
شبستان
حرم الشهدا
کلبه هنری
دل شکســــته
فلسفه یعنی رنج...
برادران شهید هاشمی
شهیدشاعری
قدرت کلمات
کلبه تنهایی
اسطوره عشق مادر
S&N 0511
زندگی شیرین
جرانوش
عشق
روی بال فرشته ها
عمومی
عشق پنهان
Manna
آشیانه سخن
♥Deltangi
زیبا ترین وبلاگ

انتظار
زشت است بی تو زندگی ،زیبای عالم
علمدار بصیر
بهشت بهشتیان
یه روز خوب میاد ...
در آغوش خدا
اســــرارِ وجـــود
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
پسران علوی - دختران فاطمی
کلک مهتاب
بزرگترین سایت خنده بازار
وبلاگ شخصی محمد
دنیای هالیوود
گل همیشه نازم
جیغ بنفش در ساعت 25
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
جایی برای خنده وشادی و تفریح
همه هستیم
profosor
خدا،عشق،خنده
حدیث نفس
خاطره ها
✗☂❥ک ـآفـ ـه حــجآبـ ـ❥☂✗
کلبه ی علی
دل خوش
من و تو
ایران مارکت
وبلاگ هواداران نیوشا ضیغمی دختر آفتاب
امیر علی پسر شجاع
فقط خدا
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
دوعاشق
شاخآبه عشق
✖√ناگفته های دختر تـ❤ـنها √✖
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
مطالب جدیدوخفن اونجوری18+|جدید93|جدیداونجوری
آن سوی خیال
هر چی تو فکرته
دلنوشته ها
Note Heart
مکاشفه مسیح
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
اجتماعی
... یاس ...
دنیای بارانی
اوج ویرانی یک دل...
دل نواز
رفیق شفیق
من و خودم
نیشتو ببند!!!
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
یک نفس عمیــــــــــق
راه کمال
منتظـــــران شــــــــــهادت
حرف دل
ژیمناستیک الفبای ورزش جهان
معماری
ایرانی یعنی عشق
رهبرم سید علی
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
ناگفته ها
سلطان قلب ها CR7
کنیز مادر
تنهای غریب
کشکول
طوبای محبت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم
یاد یاران
دوستانه
بیارجمند
انجمن خیریه رهروان سیره علوی
هیئت
عاشقانه انتظار امدنش را بکش!!!!!!!
کشاورزی نوین
هر چی تو بخوای
مهربانی
ساعت به وقت کربلا
احساس رویایی
داستان کوتاه و شعر
درجستجوی چیزی...!!!
کـهـکـشـــــان
برو بچ ادبی
محسن حیدری
٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
همسایه خورشید
ستاره خاموش

سرگرمی+تازه ترین اخبار
شاسوسا
عاشقانه ها
mohammad
عرفان وادب
حدیث بلاگ
حرفهای آسمانی
allah is my lord
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
به شوق منجی «صاحب الزمان»
ایرانیان ایرانی
عاشقانه ها
خنده بازار 2
مشق عشق ناز
باشگاه پرواز
سکوت سرد
نــــســــــــــــــیـــــم بــــــــــــــــــاران
وبلاگ خورشیدها
کردان KORDAN
مهندس مقداد درخشان
marg
آتش دل
از همه رنگش خوبه
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
فرهنگی
دنیای...
روستای خیارج
.::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::.
زیست شناسی و پزشکی
علمی/مدارات الکترونیک/تازه های فناوری اطلاعات
تشنه دیدار
دل نوشته های من
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
مجموعه ای از بهترینها
لاهوتیان
باشگاه پرواز
*(حرفهای نگفته)*
نیلوفرآبی
محمدمهدی
تنها تر از همیشه
فرزند روح الله
بیا ازدواج کنیم
عدالت جویان نسل بیدار
زندگی
گرگ و میش
لوووس
تکه ابر...
آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
قدیسان مرگ
صراط
دلنوشته
ghamzade
قرارمون تو آسمون
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
رویایی زندگی کردن...
janjalak2
.:: پـــــر شکســــته ::.
azmabehtaroon
قاموس من
تینا
شاعر پروانه ها Aseman Shahr
صدای مردم نی ریز
میم مثل مغنیه
هفت گنج
سفید پررنگ
یارمهربان
شهید آوینی
out of world
افسران مقاومت
RANGARANG
وکیل دادگستری و مشاور حقوقی
دست در دست دوست
کوثر ولایت
پاتوق سرا
Cyberom UTM
بهترین قالب های وبلاگ


لوگو
من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 46
کل بازدیدها: 323436





دریافت کد اهنگ


نویسندگان
محمد مبین احسانی نیا (8)

پنج شنبه 91 تیر 8 :: 10:0 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

فناوری مدرن میکروسکپی با فراهم کردن امکان مشاهده ی خصوصیات ریخت شناسی ناپیدای عقرب ها، بینش جدیدی نسبت..............

 

                                           

فناوری مدرن میکروسکپی با فراهم کردن امکان مشاهده ی خصوصیات ریخت شناسی ناپیدای عقرب ها، بینش جدیدی نسبت به روابط تکاملی این جانداران برای دانشمندان رقم میزند. دانشمندان به کمک این فناوری توانستند نگاه نزدیکی به پیکره ی زوائد مویی شکل روی کفه های ورقه ورقه ی جاندار داشته باشند و تصویر جدیدی از ساختار سامانه ی تنفسی عقرب ارائه کنند. محققان با نفوذ به سامانه ی تنفسی عقرب که به دلیل شباهت آن با ورقه های تا خورده ی کتاب به(شش کتابی) معروف است،موفق به دستیابی اطلاعات توارثی با ارزشی شده اند که بینش جدیدی به روابط تکاملی، میان عقرب ها می بخشد. به اعتقاد دانشمندان ساختار شش کتابی ها برای بعضی از عنکبوتیان از جمله تمامی عقرب ها،اکثر عنکبوت ها و عقرب های شلاقی امکان تنفس هوا را فراهم میکند و شناخت بیشتر ریخت شناسی این عضو،اطلاعات زیادی درباره ی تبارشناسی این گونه های جانوری به دانشمندان ارائه میکند.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:17 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

توصیه‌ به کنکوری‌ها؛ ناشتا به جلسه امتحان نروید

توصیه‌ به کنکوری‌ها؛ ناشتا به جلسه امتحان نروید

تغذیه > توصیه‌ها و آداب  - همشهری آنلاین:
یک متخصص تغذیه با بیان اینکه استفاده از خوراکی‌های بسیار شیرین چون کشمش، خرما، توت و انجیر در زمانی که وعده‌ غذایی مصرف نشده، بویژه هنگام صبح که فرد ناشتا است به هیچ وجه توصیه نمی‌شود، گفت: استفاده از شیرینی‌ها را باید به بعد از صرف غذا موکول کرد.

دکتر محمدرضا وفا در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به قرار گرفتن در آستانه برگزاری کنکور سراسری و همچنین سپری شدن ایام امتحانات برای دانشجویان به ارائه نکات تغذیه‌ای ضروری برای گذراندن هر چه بهتر این روزها پرداخت و گفت: در این میان پیروی از یک الگوی تغذیه‌ای سالم بیش از پیش ضروری است.

وی ادامه داد:‌ این افراد سعی کنند 5 تا 6 میان وعده‌ی غذایی داشته باشند و این‌گونه نباشد که یک وعده را حذف کنند و به جای آن در یک وعده دیگر بر حجم مواد غذایی مصرفی خود بیفزایند و پرخوری کنند. باید توجه داشت که پرخوری فرد را دچار مشکلات گوارشی و متابولیکی می‌نماید.

استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ضمن تاکید بر گنجاندن مواد غذایی از هر چهار گروه اصلی هرم غذایی شامل شیر و لبنیات، نان و غلات، سبزی‌ها و گوشت‌ها و مواد پروتئینی، در برنامه غذایی روزانه گفت: استفاده از نان و غلات سبوس‌دار چون نان‌های سنگک و تافتون بر نان‌های لواش، باگت و فرانسوی ترجیح دارند. همچنین استفاده روزانه از سبزی‌ها و میوه‌های تازه و سالم لازم است. انواع گوشت‌ها نظیر گوشت قرمز، سفید، ماهی و میگو را نیز در صورت امکان به صورت آب‌پز و کبابی مورد استفاده قرار داده و از مصرف غذاهای سرخ شده و تحت فرآیند قرار گرفته چون کنسروها اجتناب نمایید. پنیر، تخم‌مرغ و مغز دانه‌ها نیز در گروه چهارم قرار می‌گیرند که استفاده از آنها نیز مجاز و لازم است.

آب، بهترین نوشیدنی است

دکتر وفا در ادامه با اشاره به ضرورت استفاده کافی از مایعات و نوشیدنی‌ها در روزهای گرم سال، گفت: آب، بهترین نوشیدنی است. چای، قهوه و نسکافه را نباید بیش از حد معمول مورد استفاده قرار دارد، زیرا مضر هستند و باعث دفع آب از بدن می‌شوند، بویژه مصرف بیش از حد آنها می‌تواند اختلالات آب و الکترولیت‌ را به دنبال داشته باشد و همان منجر به هیدروپتاسیم و کم‌آبی بدن شود و در نهایت بر روی عملکرد جسمی و ذهنی فرد اثر منفی بگذارد.

مصرف یک لیوان شیر ولرم قبل از خواب آرام بخش است

رییس سابق انجمن علمی تغذیه ایران با بیان اینکه نوشیدن یک لیوان شیر ولرم یا گرم به این علت که تولید سروتونین می‌کند، می‌تواند موجب آرامش شود، گفت: برخی میوه‌ها نظیر موز و انگور نیز همین خاصیت را دارند. استفاده از یک لیوان شیر ولرم در شب امتحان می‌تواند در حفظ آرامش و داشتن یک خواب خوب کمک‌ کند.

اگر ناشتا هستید، به هیچ وجه از خوراکی های شیرین چون خرما استفاده نکنید

این متخصص تغذیه در ادامه با بیان اینکه استفاده از خوراکی‌های بسیار شیرین چون کشمش، خرما، توت و انجیر زمانی که وعده‌ غذایی مصرف نشده و فرد ناشتا است، به هیچ وجه توصیه نمی‌شود، گفت: استفاده از شیرینی‌ها را باید به بعد از صرف غذا موکول کرد.

دکتر وفا، ضمن اشاره به اینکه تمامی ویتامین‌ و مکمل‌های لازم برای بدن در گروه‌های مختلف غذایی پراکنده‌اند، عنوان کرد: اگر یک فرد در طی روز شیر، دوغ و سایر مشتقات شیر را استفاده نکند، حتی اگر چندین برابر از سایر گروه‌های غذایی استفاده کرده باشد، کلسیم مورد نیاز بدنش تامین نمی‌شود.

مصرف ماکارونی سبوس‌دار در شب امتحان مشکلی ندارد

وی در پاسخ به این که آیا استفاده از ماکارونی شب قبل کنکور توصیه می‌شود، گفت: مسلما ماکارونی سبوس‌دار که در گروه غلات قرار می گیرد می‌تواند به عنوان یک آیتم از گروه نان و غلات و به عنوان یک وعده غذایی مناسب مورد استفاده قرار بگیرد و مشکلی در رابطه با آن وجود ندارد.

صبحانه نخورده سر جلسه امتحان نروید

استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، ضمن تاکید بر مصرف صبحانه قبل از حضور در جلسه امتحان، گفت: وعده غذایی صبحانه بسیار مورد اهمیت است. داوطلبان کنکور سعی می‌کنند شب را زودتر بخوابند و صبح وقت کافی برای مصرف یک صبحانه کامل را داشته باشند. نان و پنیر و گردو همراه با خیار و گوجه فرنگی و یا تخم ‌مرغ آب‌پز (یا نیمرویی که کم روغن باشد) همراه با کمی خیار و گوجه‌فرنگی، همچنین مصرف یک لیوان شیر گرم می‌توانند کمک کنند ‌تا فرد آرامش نسبی خوبی داشته باشد.

دکتر وفا در خاتمه اضافه کرد: آجیل و خشکبار می‌توانند به عنوان یک میان وعده مناسب در جلسه آزمون مورد استفاده قرار بگیرد به شرط آن که کهنه و شور نباشد و در مصرف آن افراط نشود.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:8 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

شهید

 

ساعت 21 شب

 

مکان میدان امام خمینی شهر مقدس قم.

 

شهید

 

آرام آرام راه می روی دلت مسیر را باز میکند برایت و تو ناخواسته قدم هایت را میبینی که میخواهند بدوند...

 

قلب ها به تپش می افتند و انگار قرار است داغ دیده شوی ...

 

غربت عظیمی در وجودت فریاد میکشد وسرانجام غم تو را به زانو در می آوردو هق هق گریه هایت می شود روضه ی شبانه ی دل.

 

نگاهت به تابوت هایی می افتند که تنها نشانش گمنامی است ...

 

و تو هم گم می شوی در هوای غربت زده ی دلت . نمی دانی چه باید بکنی . دست و پایت را گم می کنی ... و حالا مصیبت کربلا آغاز می شود.

 

دستهایت دوست دارند گدایی کنند شفاعت را از استخوان هایی که پر از معرفت و عشق است .

 

ومن هم رفتم برای گدایی مثل همیشه ...

 

دست هایم را بر روی تابوت های بهشتی اشان گذاشتم و دردو دل کردم . نمیدانستم چه باید بگویم  تا دریای پر تلاطم وجودم آرام بگیرد . مثل کودکان یتیم احساس یتیمی کردم . احساس بی کسی . به التماس افتادم و حالا اشک هایم از یکدیگر سبقت می گرفتند برای رسیدن به دل.

 

آسمان سکوت کرده بود ...و ماه با چشمانی معصومانه و غم آلود آرام به آنها نگاه می کرد  هر از چند گاهی تکه ابری می آمد و اشک های ماه را در دلش جمع میکرد و گونه های طلاییش را پاک می کردو می رفت . انگار می خواست به ماه دلگرمی دهد تا صبور تر باشد . آخر هنوز از سفر مانده ... هنوز مادران زیادی چشم به راه هستند ..

 

 امشب آنجا پر از مادرانی بود که مادری کردند بر جوانانشان. پیرهن دریدندو بر سینه زدند...

 

 امشب خواهرانی بر زمین نشستند و خاک بر چادر و سر میریختندو گریه میکردند و وقتی بی تاب می شدند ذکر یا حسین را مرهم زخم دل می کردند ...

 

 راستی یادم رفت مادری آمده بود با ذوق و شوق نقل و نبات و سکه و پول بر تابوت های شهدا می ریخت . انگار او هم درک کرده بود حنابندان شهدا را . و دامادیشان در شب میلاد جوادالائمه.

 

نقل و نبات و شکلات و کلامی که اشک ها را خروشان میکرد. پسرانم مبارک باشد . عزیزانم دامادیتان مبارک . سلام مرا به مادر خود زهرا برسانید و بگویید برایتان عروسی گرفته ام . بگویید من هم مادری کردم برایتان .

 

و کمی آن طرف تر مادری دیگر که در خلوت خود دردو دل میکرد . پسرم بویت را حس میکنم . فقط بگو کجایی مادر ...

 

نکند در این کاروان هستی من بی خبر اینجا مانده ام ... نکند شب عروسی تو هم باشدو مادرت را دعوت نکرده ای...

 

دلم تکه تکه کرد احساساتش را ...انگار گریه هایم نمیخواستند کمی استراحت کنند ...

 

عجب حس عجیبی . احساس میکردم من هم داغ دیده ام دلم می خواست کسی دست هایم را بگیرد . انگار از سر شب کمرم شکسته بود ... احساس مصیبت میکردم . بی اختیار به سمت همه ی تابوت ها می رفتم . و به دنبال گمشده ام میگشتم . میدانستم  خوب میدانستم به همراه این کاروان چه کسانی آمده اند این کاروان متبرک به چادری خاکی بود این کاروان را اربابی بی نشان همراهی میکرد . این کاروان عجیب بوی کربلا میداد. بوی مدینه . بوی غربت ...

 

وداع می کردم و باز بر میگشتم . مثل کودکی که قرار است از مادرو پدرش دل بکند . بی تاب میشدم . زیارت عاشورا را شروع کردم. زیارت حضرت زهرا . و هر بار گره ی دخیلم به تابوت های آسمانیشان بیشتر میشد .

 

آمدند و رفتند باز هم تکرار وداع هایی تلخ و غم جدایی ...

 

من نه پدر و نه برادرم شهید شده اند . اما تاب نیاوردم و دلم میخواست  غمم را فریاد بکشم . فقط می توانم بگویم بمیرم برای دل مادران و خواهران و فرزندان شهدا ... بمیرم برای پدری که مظلومانه عکس فرزند جوانش را می بوسد و با خودش میگوید پسرم پیر شده ام کجایی ؟

 

 بمیرم برای مادرانی که با عکس هایی قدیمی در لابه لای تابوت ها به دنبال جوان خود می گردند .

 

بلکه یک بار دیگر در آغوششان بگیرند و محاسن جوانانشان را نوازش کنند ...

 

بمیرم برای دلی که همیشه شور میزند برای پسرش. بمیرم برای غربت خانواده های شهدای گمنام و مفقودالاثر . بمیرم  برای دل های صبوری که صبوری را خوب آموختند . شهدا شرمنده ایم . شرمنده ...

 

ش

 

ش


 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:7 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

تو حیاط مسجد وقتی تو لیست انتظار بودیم که راهمون بدن برای اعتکاف چهر ه اش برام آشنا اومد . اونم داشت منو نگاه میکرد . مسئول اعتکاف فریاد کشید کسانی که ثبت نام نکردند لطفا منتظر نمونند و زودتر اینجا رو ترک کنند . همین باعث شد حواسمون بره به سمت مسئول اعتکاف . و صدای هم همه و التماس به این شلوغی دامن زد بلاخره بعد از کلی خواهش و التماس قبول کردند فشرده تر مارو بپذیرند .

 

اعلام کردند فامیلی هامونو بگیم . منم با صدای بلند گفتم و بعد فرد دیگر . یهو نگاه قبلی دوباره اتفاق افتاد و من حیرت زده متوجه شدم آن چهره ی آشنا رفیق 12 سال پیش من بود که بخاطر انتقالات از هم جدا شدیم . همدیگرو در اغوش گرفتیم و از خاطرات گفتیم .

 

با لباس خاص و تمیزی و نامناسب ان مکان آمده بود با تعجب گفتم چیزی نیاوردی . لباسی . وسیله ای. در جواب گفت از مجلس عروسی فرار کردم و با اصرار تونستم خانواده امو راضی کنم که از مجلس عروسی منو بیارن اینجا.

 

منم گفتم اشکال نداره . مهم دلت بود که اومده اینجا و وجود خودت. آفرین .

 

و شب و نمازها و عبادت های آسمانی شروع شد. چقدر زیبا نماز می خواند از تمام وقت اش برای عبادت و نماز و دعا استفاده میکرد . کم کم داشت حسودی ام می شد به این همه احساسات معنوی. گفتم کجا میری با این سرعت بزار ما هم برسیم . دست مارو هم بگیر. میگفت از مجلس عروسی اومدم  تا با خدا باشم .

 

اما با همه ی اوصاف خیلی ترسو بود . 21 سالش بودو از شب و تنهایی میترسید . حتی وقتی می خواست وضو بگیرد آن هم در حیاط روشن و یا در روز میگفت همراه من باش . در مکانی که همه بودند او باز می ترسید و این ترس برایم خیلی عجیب بود . و حس و حالش .

 

اما من خیلی خوشحال بودم که بهترین دوست دوران کودکی ام را به دست اورده بودم . شماره های یکدیگر را گرفتیم و قرارو مدار دیدار های اینده را گذاشتیم.

 

شب آخر خیلی سریع و زود گذشت حتی فرصت نکردیم از همدیگر خداحافظی کنیم . اما خیالم راحت بود قرار بود برای ظهر فردا با او تماس بگیرم .

 

شلوغی جمع مارا از هم جدا کرد ولی او اصلا حال خوبی نداشت . آرام و پر از سکوت. و ترسی که در وجودش ایجاد شده بود...

 

فردا وقتی تماس گرفتم تا قرار ملاقات بگذاریم . صدای شیون و زاری و گریه ترسی عمیق در وجودم ایجاد کرده بود. ..

 

بهترین رفیقم6 ساعت بعد از پایان اعتکاف در دریا غرق شد به همراه 2 نفر از افراد فامیل با برعکس شدن قایق.

 

پدرش برای هدیه و نشاط همه را برده بود دریا تا کمی لذت ببرند . اما نمیدانست که دریا قرار است امانت خدا را به امانت بگیرد..

 

حالا فهمیده بودم که چرا به اعتکاف آمده بود . خدا دوستش داشت و او پاک و آسمانی با آبی دریا به آسمان پیوست...

 

ا




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:6 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

پ

 

این روزها با همه ی قشنگی و شادیهایش غم سنگینی را در سینه می کشد... غمی که تحملش از قدرت روزگار کمتر است و چون کودکی که وزنه ی سنگینی را یر زمین میکشد این درد را درسینه اش تحمل میکند...

 

جای همه ی پدران خوب ایرانی و بحرینی و ... خالیست ...

 

جای پدران و همسرانی که با عشق زندگی می کردند و هنوز طعم نوازش و محبتشان بر روی گونه های کودکانشان باقی است ...

 

سخت است برای همسری که همدلش را از دست داده . سخت است کودکی که روز پدر به دنبال بابا می گردد . سخت است اولین سالی که روز مرد را بدون مرد خانه سر کردن. قاب عکسی که تنهایی را فریاد می کشد قاب عکسی که دلتنگی را به گریه وا می دارد ...

 

قاب عکسی که قرار است محرم راز شود و دستی که دیگر هیچ وقت نیست  تا نوازش مو ها را تکرار کند .

 

من گریه میکنم برای دلهای گریان . برای همسرانی که بغض هایشان را دیوار میکنند در مقابل چشم ها تا محکم بایستند تا اشک ها سد غرور را نشکانند و بر زمین نزند کمر شکسته ها را .

 

امسال برای همسر شهدا برای عزیزانی که تازه از دست رفته اند . برای دخترا ناز نازی بابا روزهای سختی است ...

 

وقتی احساس کنی که دیگر هیچ وقت قرار نیست آنها را ببینی  دلت چقدر تنگ می شود برای نوازش بابا . من این روزها از خانواده ام دورم  ولی دلم سخت گرفته . هوای گریه دارم . دلم می خواهد در ایوان دلتنگی هایم بنشینم و گریه کنم برای خاطراتم . دلم تنگ شده برای همه . برای همه ی کسانی که نمی دانم خدا تا کی نعمت داشتنشان را به من خواهد داد . اما حیف حیف که نعمت داشته باشی و از وجودش بی بهره .

 

من گاهی اوقات ما ه به ماه هم نمی توانم عزیزانم را ببینم . و امروز دل تنگ نوازش دستان پدرم هستم . پدری که روزها و شب ها اگر دقیقه ای دیر می کرد سر به خیابان می گذاشتم و دل شوره خنجری میشد بر سکوت نازک قلبم .

 

وقتی صدایش را شنیدم که خوبی بابا . بابا فدایت شود . خوشی بابا . باز هم دلم زخمی شد . پدرم نگران خوشی و سلامت من است و من چقدر دورم از این همه عاطفه ...

 

دعا میکنم برای تمام مردهای خانه . چراغ امید زنان . دعا میکنم خدا هیچ خانه ای را بی سایبان نگذارد و هیچ دلی شکسته نباشد . روز پدر را به پدر مهربان ایران و جهان رهبر عزیزم تبریک می گویم و به همه پدران و همسران خوب و با غیرت ایران زمین.

 

پ


 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:4 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

ال ملائک و معجزه ی نجات

ح




حرم


 همه وقتی مریض دارند و یا حاجتی در دل دست هایشان را دخیل میبندند به ضریح و التماس میکنند از خدا . حاجتشان را . گاهی اوقات هم لطف خدا شامل حال بنده هایش می شودو حاجتی نخواسته را می دهد ...

دیشب شیفت شب حرم بودم  و این بار مکان پست حقیر در حیاط صحن آیینه که امسال به صحن امام رضا (ع) نامگذاری شده بوده

.دو کودک 4 و 5 ساله که خواهر و برادر بودند در حال بازی کردن . بسیار شیرین زبان بودند .

حیاط را پرده زده بودند با نرده  های سنگین آهنی تا خواهران به استراحت بپردازند.

در این میان گنجشکان و پرستوها که روزها نمی توانی در هوای گرم  قم آنها را ببینی در آسمان به د.ور گنبد طلایی می چر خیدند .

و ماه هم با تمام تکامل و زیباییش نظاره گر بود ...

بچه های کوچولو به من گفتند می دانی چرا گنجشک ها این موقع شب پر واز می کنند

گفتم . خب هوا خوب است و دارند بازی می کنند .گفت نه . اینها به دور گنبد می چرخند و به دستور خانم حاجت ها را بر اورده می کنند و می چرخند . و برای خدا می برند .حرف هایشان برایم بسیار شیرین آمد. با پر کمی نازشان کردم و به ادامه ی کار پرداختم .

ساعت حول و حوش 3 بامداد حیاطی خلوت . و پرندگانی پر شور. باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و سردی خاصی بر محیط حاکم شد ...


چند دقیقه بعد این باد به اوج خود رسید و تمام نرده های آهنی اطراف مردم که چادرها به آن تکیه داده شده بودند را بر زمین انداخت .

نرده هایی که چهار نفری هم سخت می توانستیم بلند کنیم . و صدای فریاد من یا ابالفضل بچه ها . که باعث شد چند نفر به سمت من بدوند .


مطمئن بودم آهن سر چند کودکی که زیرش مانده بودند و مادرانشان را خورد کرده . دست و پاهایم می لرزید و فریاد میزدم . بچه ها کمک . کمک .3 نفر از خادمین برادر و 3 نفر هم از مردم عادی کمک آمدند و من فقط خدا خدا می کردم .

به سختی آهن ها را بلند کردیم و بچه ها و زنان را در آوردیم .

با کمال تعجب بچه ها خواب بودند و مادرانشان بیدار شدند اما بدون هیچ آسیبی . همه سالم سالم بودند .


از دیشب تا بحال هر چقدر با خودم فکر میکنم . احتمال زنده ماندن نبود با ضربه ی سنگینی که به سر وارد می شد آن هم آهن خالص و بلند . چطور سالم ...


ان دو برادر و خواهر هم دویدند و گفتند دیدید گفتم فرشته ها بال هایشان را پهن کردند تا کسی آسیب نبیند و گنجشک ها برای بچه ها و مردم دعا کردند و خدا نگذاشت زخمی شوند .

با خودم فکر کردم حرفش درست بود انگار ملائک بال هایشان را پهن کرده بودند تا کسی آسیب نبیند .


از دیشب هر چقدر خدا را شکر میکنم سیر نمی شوم

 خدایا شکرت




ح







موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:3 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

ا

 

شب جمعه  که می شود راحت تر از همیشه می خوابیم . دلمان گرم است که فردا تعطیل است و خوابیدن صفایی دارد . تا پاسی از شب بیدار میمانیم و پی لذت جویی های دنیا می دویم صبح نمازش را به 2 خمیازه و سجده هایی خواب آلود خلاصه می کنیم و بعد قبل اینکه سجاده جمع شود خواب سفره اش را پهن میکند بر روی پلک ها... سفره ای سنگین که تا جمع نشود تکان خوردن محال است...

 

ظهر بر می خیزیم و باز دنیا . وقتی بیکار می شویم میگوییم کجایی پسر فاطمه ...

 

دریغ از آنکه به کارهایمان فکر کنیم چه کردیم برای آمدنش...

 

ما دعا میکنیم در حالیکه نیمه های شب تا سپیده دم مردی از جنس نور زیر آسمان  کمر خم میکرد در مقابل خدا ی مهربانش قطره قطره اشک هایش را برایمان به ضمانت می گذاشت تا فرصتی باشد برای ما . برای ما که در خواب دنیا خواب مانده ایم.

 

خجالت می کشم دعا کنم آن هم حالا که آخرین کارم را به مولایم اختصاص داده ام.

 

مولا جان . ببخش کوتاهی چشم هایم را . ببخش خشکی دریای وجودم را . ببخش چهره ی سیاه مرا ..

 

ببخش کمی از نور وجودت به چراغ دلم تا راهم را پیدا کنم . ببخش کمی از مرحم نگاهت را تا زخم هایم دوا شوند .. ببخش کمی از صدایت را تا قلب به خواب رفته ام از نجوای دلت بیدار شود ...

 

رهایم مکن ...

 

ا




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:3 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

حرم

 

باید ساعت دو نیم شب برای خدمت به حرم می رفتم . اما از ساعت 12 شب احساس خستگی و ناتوانی شدیدی می کردم در نتیجه ته دلم گفتم خدایا خودت هوامو داشته باش. اگر تنبلی کردم . منو تو حال خودم نگذارو کمکم کن...

 

کمک کن بتونم برم و بهم انرژی بده . نزار خواب بمونم ..

 

یک نجوای قرارو عهدو پیمانی چند دقیقه ای با خدای مهربونم بستم و بسم الله ... خوابیدم ...

 

ساعت 2 برای لحظه ای بیدار شدم و گفتم . امشب قسمت نیست برم حرم چون خیلی کلافه ی خواب هستم و خسته . پس خداجون پس گرفتم . من می خوام بخوابم . و خوابیدم

 

ساعت 2:30 گوشی همسرم شروع به مداحی نمود... شب هایی که دلارو غم میگیره ...دل تنگم دوباره دم میگیره ..میزنه پر دوباره سمت نجف..میره ایوون طلا و دم میگیره ...

 

دلمون هوایی شدو از خواب ناز در حالیکه با شعر هم هم صدا شدم نمیدونم چطور قطع اش کردم  و هیچی نفهمیدم ...

 

5 دقیقه بعد دوباره گوشی خودم شروع کرد.بی تو ای صاحب زمان ... بی قرارم هر زمان ...از غم حجر تو من دل خسته ام ..همچو مرغی بالو پر بشکسته ام ..

 

اونم با یک ضربه خاموش شد و بلند شدم تا ساعت و ببینم دیدم هنوز مونده . وقتی خوابیدم تازه متوجه شدم . برق و خاموش نکردم ... چند ثانیه بعد در توسط بادهای نامریی خود بخود باز شد و نور مستقیم لامپ چشمان بنده رو مورد عنایت قرار داد و جز کلافگی چیزی نصیبم نشد...

 

چشم هامو با ملحفه ای که نزدیکم بود بستم و خوابیدم و 5 دقیقه بعد...

 

صدای دزد گیر ماشین پسر همسایه که دقیقا 15 دقیقه بالای سرم جیغ کشید و کم مونده بود ...

 

حالا صدای دویدن پسر صاحب خانه و لرزش سقف خانه برای پیدا کردن کلید . و بعد هم بالا کشیدن کرکره ی مغازه و پیدا کردن کلید ماشین و آلودگی های صوتی به جا مانده ...

 

به حد دیوانگی رسیدم و ساعت نزدیک 3 شده بود ..

 

حالا صدای تیراندازی شدید و الله اکبر ... حاجی خاکریز و بعد ارپیچی و رگبارهای پی در پی تمام بدنم از ترس می لرزید دویدم از اتاق بیرون و دیدم تلویزیون روی ساعت 3 تنظیم شده بود و داشت روایت فتح میداد ..

 

قبل اینکه تصمیم برای خواب بگیرم هر دو تا گوشی هم زمان شروع به خواندن کردند و من تسلیم شدم و گفتم خدا غلط کردم . باشه میرم  . فقط بسته ...

 

تا من باشم اینجوری عهدو قرار نبندم .

 

سرم از اون همه صدا منفجر شده بود . بلاخره نخوابیدم و رفتم . و ازخیرو رحمت خداوند در نیمه های شب و لطف بانوی مهربانیها بهره مند شدم ...

 

 وبرایم خاطره شد ان شب...عجب شبی بود....


 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:2 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

حرم

 

این روزها دلم خیلی هوایی حرمت شده آقا. به ماه حسودی میکنم ... به آسمان ... به ستاره ها...

 

خوش بحالشان که همیشه نظاره میککنند تورا از دور دست .. پس چرا من نمی توانم ببینمت ...

 

 راست است که میگویند اگر دل صاف باشد و بی ریا همه چیز را میبیند ...

 

خوش بحال دل صاف آسمان و قلب بی ریای ماه که هر چه دارند رو می کنند و فدایت ...

 

پس من چه کنم ... در کدامین آیینه چهره ام را عوض کنم و در کدامین چشمه شستشو دهم دلم را و غسل توبه کنم با کدامین باران...

 

آب نیسان جمع کرده بودم تا دوا شود بر زخم بیمار دلم .. اما این دوا نیز طبیب می خواهد ...

 

 دلم سخت  به در هوای دیدنت پر میزند برس به داد این بچه کبوتر کوچکت آقا که مجال بال زدن ندارد تا مقصد نور...

 

 به بالهای شکسته و خسته ام حالی ببخش تا پر بزنم به سوی  دشت رحمتت...

 

من دلم برای گندم های ریز دانه ی حرمت تنگ شده .. نمی خواهی آقا مرا مهمان سفره ی کبوترانت کنی ...

 

چشم انتظار نگاهت هستم یا ضامن قلب های بی قرار...




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:1 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة.

(نهج البلاغهـکلام 58)

پس از آنکه على علیه السلام در اواخر صفر سال 38 از صفین بکوفه مراجعت فرمود تا روز شهادت آنحضرت مدت دو سال و چند ماه فاصله بود ولى این مدت کوتاه بقدرى در آزردگى خاطر مبارک على علیه السلام مؤثر واقع شد که شرح آن قابل تقریر نمیباشد،شکست‏هاى پى در پى از همه طرف روح آن بزرگوار را آزرده و قلبش را رنجه کرد.

تأثر و رنج على (ع) از معاویه و حیله‏گریهاى عمرو عاص نبود بلکه رنج و تأسف او از بیوفائى و احمقى و خونسردى لشگریان خود بود و میفرمود:

من از بیگانگان هرگز ننالم‏
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

على علیه السلام بقدرى از لا قیدى و بیشرمى کوفى‏ها متأثر بود که چند مرتبه آرزوى مرگ نمود تا بلکه از شر این قوم متلون و سست عنصر رهائى یابد،در یکى از خطبه‏هاى خود ضمن مذمت اصحابش فرماید:

و الله ان جائنى الموت و لیاتینى فلیفرقن بینى و بینکم لتجدننى لصحبتکم قالیا.

(بخدا سوگند اگر مرگ بسراغ من آید و البته خواهد آمد و میان من و شماتفرقه و جدائى اندازد مرا خواهید دید که نسبت بمصاحبت شما بغض و کراهت دارم.)

پیشنهاد عمرو عاص در صفین موقع بلند کردن قرآنها با نیزه درباره حکمیت میان متخاصمین اختلاف بزرگى در میان عساکر عراق بوجود آورد که میتوان آنرا علت العلل شکستهاى بعدى على علیه السلام دانست.

اختلاف على علیه السلام و معاویه در امر خلافت بحکمیت رجوع شد و علیرغم عقیده على علیه السلام از طرف آنحضرت ابوموسى اشعرى انتخاب گردید،ولى پس از عقد قرار داد صلح گروهى از سپاه على علیه السلام گفتند تکلیف کشته‏شدگان چیست؟و بآنحضرت اعتراض کردند که ما حکم خدا را خواستیم نه حکمیت ابوموسى و عمرو عاص را حتى چند نفرى بمخالفت هر دو سپاه برخاستند.

این قبیل اشخاص را عقیده بر این بود که على علیه السلام و معاویه هر دو باطلند و حکم مخصوص خدا است و در نتیجه این عقیده و فکر موقع مراجعت از صفین بکوفه در حدود دوازده هزار تن از سپاه على علیه السلام جدا شده و با بقیه سپاهیان آنحضرت مشاجره کرده و همدیگر را تکفیر مینمودند و پس از ورود بکوفه این گروه تحت فرماندهى عبد الله بن وهب بحروراء رفته و از سپاهیان على علیه السلام کناره‏گیرى نمودند!

شعار این عده که خوارج نامیده میشدند این بود که:لا حکم الا لله.این گروه بظاهر عباد و زاهد بودند و پیشانى آنها از کثرت سجود پینه بسته بود ولى در اثر حماقت و اشتباه نمیدانستند که چه میکنند،على علیه السلام درباره آنان فرمود اینها حق را در ظلمات باطل میجویند !

این گروه نمیدانستند قرآن که آنها حکومت آنرا خواهانند از کاغذ و مرکب بوجود آمده است کس دیگرى که احاطه کامل باحکام آن داشته باشد لازم است تا حکم خدا را از آن استخراج کند،بعقیده مسلمین عراق آنکس على علیه السلام بود که در واقع قرآن ناطق بشمار میرفت ولى معاویه و طرفدارانش زیر بار نمیرفتند و در نتیجه عمرو عاص و ابوموسى را براى اینکار انتخاب کردند که هیچیک چنین صلاحیتى را نداشتند.على علیه السلام عبد الله بن عباس را بسوى آنها فرستاد تا آنها را متوجه خبط و اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقیده خود منصرف نشدند و مهمترین ایراد و اعتراض آنها این بود که چرا على با شامیان جنگید ولى از غارت اموال آنها جلوگیرى نمود؟و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا بحکمیت ابوموسى و عمرو عاص تن داد؟ثالثا در صلحنامه چرا نام خود را با امیر المؤمنین شروع نکرد و این امر میرساند که خود على نیز بخلافت خود یقین نداشت و در اینصورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟

على علیه السلام خود بسوى آنها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حکم قرآن هستم و براى همین منظور با معاویه جنگ میکردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسى بحکمیت مخالف بودم ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسى را هم علیرغم عقیده من خودتان براى حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأى اولى هستیم و در صدد حمله مجدد بشام میباشیم پس شما هم ما را کمک کنید .

خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم ما توبه کردیم ولى تو بهمان حال باقى مانده‏اى اول باید تو هم توبه کنى آنگاه ما هم مجددا ترا یارى میکنیم!!

این گروه بهمه بد میگفتند و شعارشان فقط تلاوت آیه:

و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (1) .بود اما نمیدانستند آنکس که بما انزل الله باید حکم کند على علیه السلام است.

چون على علیه السلام از هدایت آنها مأیوس شد چشم از کمک و یارى آنها پوشید و در صدد تهیه سپاه بمنظور حمله بشام بر آمد.

در خلال اینمدت حوادث دیگر نیز رخ داد که هر یک بنوبه خود باعث شکست عراقیها و موجب تأسف و اندوه على علیه السلام گردید.

معاویه که از رأى حکمیت دلى شادان و خاطرى خرسند داشت روز بروز در تحکیم موقعیت خود کوشش میکرد و قلمرو حکومتش را توسعه میداد و چون ازاوضاع عراق و اختلاف و پراکندگى سپاهیان على علیه السلام اطلاع حاصل کرد در صدد بر آمد که زمینه را براى حمله بعراق نیز آماده نماید!

ضحاک بن قیس را با عده‏اى در حدود چهار هزار نفر مأموریت داد که دستبردى بخاک عراق بزند و تا جائیکه مقدور باشد از مردم عراق کشته و اموالشان را چپاول نماید و چنانچه بحمله متقابله بر خورد نماید عقب نشینى کرده و خود را بشام رساند و مقصود معاویه از این عمل ترسانیدن عراقیها و نشان دادن ضرب شست بآنها بود که در آتیه بفکر حمله بشام نیفتند!

ضحاک که مردى پلید و خونخوار بود دستور معاویه را بطور کامل اجرا نمود و خود را بمرز عراق رسانید و بقتل غارت مشغول گردید از جمله عمرو بن عمیس (برادر زاده عبد الله بن مسعود) را کشته و گروهى از همراهان او را گردن زد چون این خبر در کوفه بعلى علیه السلام رسید در حالیکه از شدت خشم بر خود میلرزید بالاى منبر رفت و مردم سست عنصر و بیحال کوفه را مخاطب ساخته و فرمود:اى اهل کوفه اگر در راه خدا کار میکنید بسوى عمرو بن عمیس بشتابید که از همکیشان شما گروهى کشته شده و جمعى نیز مجروح گشته‏اند،بروید با دشمنان پیکار کنید و بیگانه را از حریم دیار خود باز گردانید (چون از مردم ضعف و سستى دید فرمود) اى گروه سست پیمان و بى حمیت دوست داشتم که بجاى هشت تن از شما یک تن از لشگریان معاویه را داشتم،بخدا سوگند حاضر بملاقات پروردگارم (مرگ) هستم تا براى همیشه از دیدار شما آسوده باشم،بمن خبر رسیده است که معاویه ضحاک بن قیس را براى قتل و غارت فرستاده و آن خونخوار فرو مایه هم عده‏اى از برادران شما را کشته و اموالشان را نیز تاراج کرده است در حالیکه شما در خانه‏هاى خود نشسته و براى دفاع از حریم خانه خود از جاى حرکت نمیکنید (2) !

على علیه السلام حجر بن عدى را بتعقیب ضحاک فرستاد،ضحاک چندى در برابر حملات کوفیان مقاومت نمود ولى پس از آنکه نوزده نفر از سربازانش کشته شدند شبانه فرار کرده و راه شام در پیش گرفت.همچنین بسر بن ارطاة (همان فرد پلیدى که در جنگ صفین به پیروى از عمرو عاص با نمایان ساختن عورت خود از دم شمشیر على علیه السلام جان سالم بدر برد) بدستور معاویه با گروه کثیرى به حجاز و یمن یورش برد و ضمن کشتن جمعى از شیعیان على علیه السلام و غارت اموال آنان بشام بازگشت،در آنموقع عبید الله بن عباس از جانب على علیه السلام والى یمن بود چون احساس کرد در برابر بسر یاراى مقاومت ندارد عمرو بن اراکه را بجاى خود گذاشت و خود از یمن خارج شد و رو بسوى کوفه نهاد،بسر پس از وارد شدن به یمن شروع بقتل و غارت نمود و عمرو بن اراکه را نیز بقتل رسانده و دو طفل خردسال عبید الله را سربرید بطوریکه مادرشان از مشاهده آنحال اختلال حواس پیدا نمود و دیوانه شد.

چون على علیه السلام از قتل و غارت بسر خبر یافت ضمن نکوهش کوفیان حارثة بن قدامه را که خود نیز داوطلب بود با دو هزار سوار بمقابله بسر فرستاد،بسر وقتى شنید حارثة بتعقیب او میآید از ترس حارثه فرار کرد و خود را بشام رسانید (3) .

و باز معاویه یکى دیگر از سرداران خود را بنام سفیان بن عوف با ششهزار نفر جهت قتل و غارت و تولید آشوب بعراق فرستاد و سفیان وارد شهر انبار (از شهرهاى قدیمى عراق) شد و حسان بن حسان بکرى حاکم آنجا را کشته و مشغول قتل و غارت گردید حتى بعضى از لشگریانش زر و زیور زنها را نیز از دست و گردن آنها گشوده و به یغما بردند،و همه این گرفتاریها نتیجه عدم توجه کوفیان بدستورات على علیه السلام بود و چون آنحضرت از این قضیه آگاهى یافت فراز منبر رفت و ضمن ایراد خطبه‏اى چنین فرمود:

بمن خبر رسیده است که بدستور معاویه بشهر انبار شبیخون زده‏اند و حاکم آنجا را کشته و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانیده‏اند و یکى از لشگریان آنها بر یک زن مسلمان و یک زن کافره ذمیه وارد شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره‏هاى او را در آورده است و آن زن بعلت اینکه نمیتوانسته او را از خود دور کند گریه و زارى کرده و از خویشان خود کمک طلبیده است،و دشمنان با غنیمت‏و دارائى بسیار بشام باز گشته‏اند،اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه در اثر حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست بلکه بنزد من هم بمردن سزاوار است.

وقتیکه شما را در تابستان بجنگ دشمنان خواندم گفتید حالا هوا گرم است ما را مهلت ده تا شدت گرما شکسته شود و چون در زمستان دعوت نمودم گفتید اینروزها هوا سرد است و بما مهلت ده تا سرما برطرف گردد،شما که عذر و بهانه آورده از گرما و سرما فرار میکنید بخدا سوگند در میدان جنگ از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود!یا اشباه الرجال و لا رجالـاى مرد نماهاى نامرد و اى کسانیکه عقل شما مانند عقل بچه‏ها و فکرتان چون اندیشه زنهاى تازه بحجله رفته است!

اى کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم که نتیجه شناختن شما پشیمانى و غم و اندوه میباشد .

قاتلکم الله لقد ملاتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا و جرعتمونى نعب التهمام انفاسا.

خداوند شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه‏ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس جام غم و اندوه را پیاپى جرعه جرعه در گلویم ریختید و بسبب نافرمانى،رأى و تدبیرم را تباه ساختید (4) .

علاوه بر این قضایا،حوادث دیگرى هم بشرح زیر رخ داد که باعث شکست عراقیها و موجب اندوه و رنج على علیه السلام گردید:

قیس بن سعد که در اوائل خلافت على علیه السلام بحکومت مصر منصوب شده بود در جنگ صفین براى فرماندهى یکى از واحدهاى رزمى احضار گردیده و بجاى وى محمد بن ابى بکر عازم مصر شده بود.

محمد در مصر مشغول حل و فصل امور بود که معاویه از کار حکمیت فراغت یافت و چون حکومت مصر را بعمرو عاص وعده داده بود ناچار در صدد اشغال آن کشور برآمد.براى این منظور عده‏اى را بفرماندهى معاویة بن خدیج براى حمله بمصر روانه ساخت،عمرو عاص نیز مانند سابق حیله و نیرنگ خود را بکار برد و در داخل آن کشور مردم را علیه محمد شورانید.

محمد در برابر معاویه شکست خورد و قضایا را بعلى علیه السلام اطلاع داد و از وى کمک خواست.

على علیه السلام مالک اشتر را که حاکم ایالت جزیره بود احضار نمود و سپس او را روانه مصر ساخت و محمد را نزد خود خواند تا کار دیگرى باو رجوع فرماید زیرا مصر حاکمى مثل مالک میخواست تا نیرنگ‏هاى معاویه و عمرو عاص را با شمشیر پاسخ دهد.

مالک اشتر در ذیقعده سال 38 از کوفه خارج شد و راه مصر را در پیش گرفت،در بین راه مردى پست فطرت با وضع رقت بارى خود را بحضور مالک رسانید،مالک اشتر که بپیروى از على علیه السلام همیشه غریب نواز و نسبت بفقراء متفقد بود پرسید کیستى و از کجا میآئى؟

آنمرد گفت اسمم نافع است و در مدینه غلام عمر بن خطاب بودم و اکنون آزاد هستم و چون در مدینه بمن سخت میگذشت لذا از آن شهر خارج شده‏ام و خیال رفتن بمصر را دارم تا در آنجا کارى پیدا کنم (5) !

مالک گفت اگر مایل باشى و نزد من بمانى من پوشاک و خوراک ترا تأمین میکنم،نافع گفت چه سعادتى بهتر از این البته که میمانم،مالک این مرد را نیز جزو لشگریانش همراه خود برد .

پس از طى مسافتى بشهر قلزم رسیدند که تا مصر سه روز راه فاصله داشت،شب را در آنجا بیتوته نموده و صبح که براه افتادند نافع بد طینت یک لیوان شربت از عسل درست کرد و مقدارى سم در آن ریخت و پیش مالک برد.

مالک که در این چند روز خدمتگزارى این غلام را بیشائبه دیده بود لیوان شربت را سر کشید و لشگریانش را حرکت داد و پس از چند ساعت راه‏پیمائى آثارانقلاب در قیافه مالک نمایان شد و رفته رفته حالش بهم خورد و از پشت زین بر زمین افتاد.

لشگریان مالک پیش دویدند و بدرمانش پرداختند اما سمى که در شربت ریخته شده بود اثر خود را بخشید و همراهان او را متوجه قضیه نمود و هر چه دنبال نافع گشتند او را پیدا نکردند،مالک پس از چند لحظه دیده از جهان فرو بست و بسراى جاویدان شتافت و اطرافیانش با جنازه مالک بقلزم مراجعت نمودند.

نافع پس از خوراندن شربت بمالک از قلزم فرار کرده و پیش معاویه رفته بود هنگامیکه این خبر بمعاویه رسید بسیار خوشحال و مسرور شد و شامیان را نوید داد که دیگر حمله على بشما عملى نخواهد شد زیرا پشت و پناه على علیه السلام مالک بود و نافع را نیز بسیار نوازش کرد و مردم شام را که از شمشیر مالک داغى بر دل و کینه‏اى در خاطر داشتند اجازت داد تا آنروز را جشن گیرند.

از آنسو چون این خبر بگوش على علیه السلام رسید بسیار متأثر و اندوهگین شد بطوریکه از ته دل گریه را سر داد و فرمود مرگ مالک اشتر فاجعه بزرگى است دیگر نظیر مالک را نخواهیم دید مالک مانند شیرى بود که از صداى او زهره دشمنان آب میشد و همچنان که ملول و محزون بود فرمود:

مالک و ما مالک لو کان جبلا لکان فندا لا یرتقیه الحافر و لا یرقى علیه الطائر اما و الله هلاکه قد اعز اهل المغرب و اذل اهل المشرق لا ارى مثله بعده ابدا.

مالک چه کسى بود مالک اگر کوهى بود کوه بزرگ و بلندى بود که نه رونده‏اى بقله آن میتوانست پاى نهد و نه پرنده‏اى میتوانست بر فراز آن پرواز کند،سوگند بخدا که شهادت او اهل شام و مغرب را عزیز کرد و مردم عراق و مشرق را خوار نمود و از این پس مانند مالک را هرگز نخواهیم دید (6) .

على علیه السلام مجددا حکومت مصر را به محمد بن ابى بکر سپرد و او را از جریان شهادت مالک آگاه گردانید،ولى معاویه و عمرو عاص دست از کینهـتوزى و نیرنگ بازى بر نمیداشتند و چند مرتبه بوسیله نامه محمد را تطمیع و تهدیدکردند و هر دفعه محمد بآنها صریحا جواب منفى داد و فداکارى و خلوص خود را نسبت بعلى علیه السلام بدانها گوشزد کرد.معاویه چون از تطمیع محمد مأیوس شد در صدد ایذاء او بر آمد و بمکروفسون عمرو عاص توانست مردم مصر را علیه محمد بشوراند.

محمد اوضاع آشفته مصر را در اثر تحریکات معاویه باطلاع على علیه السلام رسانید و آنحضرت عین نامه او را در مسجد باهل کوفه قرائت فرموده و بار دیگر آنها را بسستى و لا قیدى مذمت کرد و تمام این شکست‏ها را که پى در پى اتفاق میافتاد نتیجه بى حالى و بیغیرتى کوفى‏ها دانست و پس از مذمت آنها دو هزار نفر بفرماندهى مالک بن کعب بکمک محمد فرستاد ولى محمد در خلال اینمدت با عده معدودى که طرفدار او بودند با معاویة بن خدیج سرگرم رزم بود و بالاخره اطرافیانش شکست خوردند و خود نیز بدرجه شهادت رسید.

على علیه السلام هنوز براى شهادت مالک اشتر عزا دار و اندوهگین بود که خبر سقوط مصر و شهادت محمد بحضرتش رسید این خبر آن بزرگوار را بیش از پیش در غم و اندوه فرو برد و با چشمان اشگ آلود فرمود:همانقدر که مردم نانجیب شام از شهادت مالک و محمد خرسند هستند اندوه و تأسف ما در این ماجرا بیشتر از شادى آنها است.

بارى نظیر اینگونه اتفاقات پى در پى در گوشه و کنار رخ میداد و هر یک بنوبه خود موجب حسرت و اندوه میگشت من جمله حاکم بصره نیز بدسایس معاویه از اطاعت على علیه السلام سرپیچى کرده و براى تسخیر مکه نیرو میفرستاد.

روز بروز اوضاع مسلمین حقیقى که تعداد آنها خیلى کم بود وخیمتر میشد و نصایح على علیه السلام نیز براى تحریک آنها بمنظور دفاع از شهرها و خاموش کردن این آشفتگى‏ها مؤثر واقع نمیگردید.

پس از مراجعت از صفین قریب دو سال این نابسامانیها ادامه داشت تا اینکه در سال چهلم هجرت على علیه السلام با ایراد چند خطابه آتشین که حاکى از التهاب درون و اندوه خاطر او بود مردم افسرده و سست عهد کوفه را مجددا به جنبش آوردو فرماندهان و سرداران نیز با اینکه بمرور زمان خوى سلحشورى را کم کم از دست داده بودند در مقابل تهییج و تحریض على علیه السلام که خود فرماندهى کل را بعهده داشت از جاى بر خواستند و مردم را براى یک حمله قطعى و نهائى بمتصرفات معاویه بسیج کردند.

عده‏اى که بسیج شده بود در حدود بیست هزار بود که بفرمان على علیه السلام در نخیله اردو زده و براى بازدید آنحضرت حاضر شدند،على علیه السلام بفرمانداران و حکام خود نیز دستور کتبى داد که قشون ولایات را تجهیز کنند و براى حرکت بسوى شام به نخیله اعزام دارند و پیش از حرکت از کوفه طرح کلى راه پیمائى و جزئیات آن همچنین اجراى قطعى و دقیق آنها بصورت چند دستور نظامى و ادارى بعموم فرماندهان زیر دست ابلاغ گردید.

ولى در اینموقع حادثه دیگرى رخ داد که مسیر تاریخ مسلمین را عوض نمود و اجراى نقشه آنانرا عقیم گردانید.فرقه خوارج که بشرح حال آنها سابقا اشاره گردید بفرماندهى عبد الله بن وهب راسبى فتنه و فساد راه انداختند و همان عقیده سابق خود را مجددا تکرار کردند.

موضوع فتنه خوارج در شوراى نظامى که از فرماندهان سپاه على علیه السلام در حضور آنحضرت تشکیل یافته بود مطرح گردید و چنین نتیجه گرفته شد که اگر سپاه على علیه السلام بمنظور حمله بشام از کوفه خارج شود مسلما گروه خوارج آن شهر را اشغال خواهند نمود و در اینصورت سپاهیان على علیه السلام باید در دو جبهه داخل و خارج بجنگ و قتال برخیزند پس مصلحت در آنست که پیش از حرکت بشام ابتدا کار را با خوارج یکسره کنند و سپس با خاطرى آسوده بسوى شام رهسپار شوند.

از آنجائیکه على علیه السلام همیشه از خونریزى و کشتار امتناع میکرد براى آخرین بار بوسیله نامه‏اى خوارج را نصیحت کرد آنها را براى احقاق حق و مبارزه با معاویه بکمک خود دعوت فرمود.

عبد الله راسبى نامه على علیه السلام را خواند و شفاها بحامل نامه گفت که ازقول ما بعلى بگو تو کافرى اول باید توبه کنى آنگاه ما را بکمک خود دعوت کنى!!سپس دستور داد که تمام خوارج بسوى نهروان عزیمت کنند.

تجمع این عده در نهروان بصورت یک پادگان در آمد و طرفداران این عقیده نیز از اطراف بدانجا آمده و روز بروز بر تعدادشان افزوده گردید بطورى که بالغ بر دوازده هزار نفر فرقه آنها را تشکیل میداد.

على علیه السلام نیز از پادگان نخیله که قصد عزیمت بشام را داشت مسیر خود را عوض کرده به نهروان آمد.

موقعیکه على علیه السلام با سپاهیان خود به نهروان رسید فرقه خوارج هماهنگ شده و گفتند :لا حکم الا لله و لو کره المشرکون.

على علیه السلام در عین حال که با این جماعت خشمگین بود نسبت بآنها اظهار تأسف و دلسوزى هم میکرد زیرا آنها در عقیده‏اى که داشتند اشتباه میکردند و متوجه آن اشتباه هم نمیشدند .

على علیه السلام در مقابل صفوف خوارج ایستاد و براى اتمام حجت با فرمانده آنها عبد الله راسبى صحبت کرد و سپس تمام خوارج را مخاطب ساخته و با منطق قوى و کلام شیوا آنها را باشتباهشان معترف ساخت و حقانیت خود را ثابت نمود در اینحال همهمه خوارج بلند شد و التماس توبه نمودند على علیه السلام فرمود پرچم سفیدى در کنار نهروان بزنند و توبه کنندگان خوارج زیر آن جمع گردند.

تقریبا دو ثلث خوارج بظاهر توبه نموده و در کنار پرچم سفید قرار گرفتند،على علیه السلام نیز آنها را از جنگ معاف فرمود ولى بقیه خوارج که چهار هزار نفر بودند بفرماندهى عبد الله بن وهب راسبى جدا سر قول خود ایستادگى کردند على علیه السلام نیز ناچار با آنها به پیکار و قتال پرداخت.

پیش از شروع جنگ براى تقویت روحیه مسلمین که در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریکهاى معاویه پایه ایمان و جنگجوئى آنها ضعیف شده بود على علیه السلام فرمود که از تمام این خوارج کمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنانکه از شما کمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یکى از معجزات آنحضرت‏است که پیش از وقوع حادثه از کیفیت آن خبر داده و جریان امر کاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است!

بارى جنگ شروع شد و طولى نکشید که آنگروه گمراه مقتول و نه نفر نیز از آنان فرار کردند و هفت نفر هم از سپاه على علیه السلام بدرجه شهادت نائل آمده بودند و بدین ترتیب پیش بینى آنحضرت صد در صد صورت واقع بخود گرفت و پس از خاتمه جنگ بکوفه مراجعت نمودند،از جمله فراریان خوارج عبد الرحمن بن ملجم از قبیله مراد بود که بمکه گریخته بود (7) .

پى‏نوشتها

(1) سوره مائده آیه .44

(2) ارشاد مفید جلد 1 باب سیم فصل 38 با تلخیص و نقل بمعنى.

(3) ناسخ التواریخ کتاب خوارج ص .643

(4) نهج البلاغه از خطبه .27

(5) نافع غلام عثمان بود براى اینکه مالک او را نشناسد خود را غلام عمر معرفى کرد.

(6) ناسخ التواریخ کتاب خوارج ص .521

(7) ـابن ملجم مرادى گمنام بود هنگامیکه على علیه السلام کوفیان را براى جنگ صفین بسیج میکرد چشمش بوى افتاد و طبق علائمى که درباره قاتل خود از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیده بود او را شناخت و فرمود:تو عبد الرحمن بن ملجم هستى؟عرض کرد بلى یا امیر المؤمنین !

على علیه السلام رو بحاضرین کرد و یکمصرع از شعر عمرو بن معد یکرب را خواند:ارید حیاته (حبائه) و یرید قتلى!یعنى من حیات او (یا عطیه براى او) میخواهم و او قتل مرا میخواهد !عرض کردند دستور فرمائید او را بکشیم،على علیه السلام فرمود مگر میشود قبل از جنایت قصاص کرد؟




موضوع مطلب :
< 1 2 3 4 >