سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشته های مائده
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست . . .
درباره وبلاگ


من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***

پیوندها
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
دلنوشته های قاصدک
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
در انتظار آفتاب
دل نوشته ها
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
سیب سرخ
اقلیم ِ احساس
فرزانگان امیدوار
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
###@وطنم جزین@###
دلتنگ...
آخرالزمان و منتظران ظهور
چشمان سبز،عاشقانه ترین وبلاگ ایران
لیلای بی مجنون
اظهر من الشمس
برادرم ... جایت همیشه سبز ...
○• یــہ آدم از نـاکجــا آبــاد •○
لبهای زخمی
الـــــوان ____ خشوییه
(✿◠‿◠) کــــــــلبه ← اف1 .•°*
جواب میخوای بیا تو
نظرمن
جاده های مه آلود
hamidsportcars
قیدار شهر جد پیامبراسلام
پوکه (باشهداباشیم)
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
چم مهر
خورشید پنهان
قلمدون
.::نهان خانه ی دل::.
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
بچه مرشد!
سکوت ابدی
کلبه درویشی
*تنهایی من*
★رنگـــین کمـــون★
««««« شب های تهران »»»»»
لباس شخصی
اسپایکا
پرپر
پاتوقی برای ایرونی ها
نشریه حضور
نغمه ی عاشقی
MATIN 3DA
سخن آشنا
فریاد بی صدا
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان بجنورد****
مشاور
مریم و مطهره
عشق الهی
عکس های زیبا
آقاشیر
من بی تو باز هم منم ...
سروش دل
وبلاگ بایدهلو باشد
ساعت یک و نیم آن روز
نمایندگی دوربین های مداربسته
اشک یخ
تنهایی......!!!!!!
یادداشتها و برداشتها
ستاره
تنهای93
farzad almasi
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website
سکوتی پرازصدا
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
.: شهر عشق :.
منادی معرفت
صبح نزدیک
تراوشات یک ذهن زیبا
رویای شبانه
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
پیامنمای جامع
طریق یار
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
غریبه
ســ ا مـــ ع ســــ و م
ابـــــــــــرار
تاریخچه های تلفیقی محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن
عطر یاس
پیام رهایی
دنیای زیبای من
پارسی نامه
نمکستان
رازهای موفقیت زندگی
زندگی رسم خوشایندیست
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
آخرت من
بچه های خدایی
شبیر
خوش آمدید
Free
به دنبال چیزی می گردم!!!
شبستان
حرم الشهدا
کلبه هنری
دل شکســــته
فلسفه یعنی رنج...
برادران شهید هاشمی
شهیدشاعری
قدرت کلمات
کلبه تنهایی
اسطوره عشق مادر
S&N 0511
زندگی شیرین
جرانوش
عشق
روی بال فرشته ها
عمومی
عشق پنهان
Manna
آشیانه سخن
♥Deltangi
زیبا ترین وبلاگ

انتظار
زشت است بی تو زندگی ،زیبای عالم
علمدار بصیر
بهشت بهشتیان
یه روز خوب میاد ...
در آغوش خدا
اســــرارِ وجـــود
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
پسران علوی - دختران فاطمی
کلک مهتاب
بزرگترین سایت خنده بازار
وبلاگ شخصی محمد
دنیای هالیوود
گل همیشه نازم
جیغ بنفش در ساعت 25
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
جایی برای خنده وشادی و تفریح
همه هستیم
profosor
خدا،عشق،خنده
حدیث نفس
خاطره ها
✗☂❥ک ـآفـ ـه حــجآبـ ـ❥☂✗
کلبه ی علی
دل خوش
من و تو
ایران مارکت
وبلاگ هواداران نیوشا ضیغمی دختر آفتاب
امیر علی پسر شجاع
فقط خدا
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
دوعاشق
شاخآبه عشق
✖√ناگفته های دختر تـ❤ـنها √✖
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
مطالب جدیدوخفن اونجوری18+|جدید93|جدیداونجوری
آن سوی خیال
هر چی تو فکرته
دلنوشته ها
Note Heart
مکاشفه مسیح
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
اجتماعی
... یاس ...
دنیای بارانی
اوج ویرانی یک دل...
دل نواز
رفیق شفیق
من و خودم
نیشتو ببند!!!
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
یک نفس عمیــــــــــق
راه کمال
منتظـــــران شــــــــــهادت
حرف دل
ژیمناستیک الفبای ورزش جهان
معماری
ایرانی یعنی عشق
رهبرم سید علی
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
ناگفته ها
سلطان قلب ها CR7
کنیز مادر
تنهای غریب
کشکول
طوبای محبت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم
یاد یاران
دوستانه
بیارجمند
انجمن خیریه رهروان سیره علوی
هیئت
عاشقانه انتظار امدنش را بکش!!!!!!!
کشاورزی نوین
هر چی تو بخوای
مهربانی
ساعت به وقت کربلا
احساس رویایی
داستان کوتاه و شعر
درجستجوی چیزی...!!!
کـهـکـشـــــان
برو بچ ادبی
محسن حیدری
٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
همسایه خورشید
ستاره خاموش

سرگرمی+تازه ترین اخبار
شاسوسا
عاشقانه ها
mohammad
عرفان وادب
حدیث بلاگ
حرفهای آسمانی
allah is my lord
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
به شوق منجی «صاحب الزمان»
ایرانیان ایرانی
عاشقانه ها
خنده بازار 2
مشق عشق ناز
باشگاه پرواز
سکوت سرد
نــــســــــــــــــیـــــم بــــــــــــــــــاران
وبلاگ خورشیدها
کردان KORDAN
مهندس مقداد درخشان
marg
آتش دل
از همه رنگش خوبه
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
فرهنگی
دنیای...
روستای خیارج
.::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::.
زیست شناسی و پزشکی
علمی/مدارات الکترونیک/تازه های فناوری اطلاعات
تشنه دیدار
دل نوشته های من
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
مجموعه ای از بهترینها
لاهوتیان
باشگاه پرواز
*(حرفهای نگفته)*
نیلوفرآبی
محمدمهدی
تنها تر از همیشه
فرزند روح الله
بیا ازدواج کنیم
عدالت جویان نسل بیدار
زندگی
گرگ و میش
لوووس
تکه ابر...
آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
قدیسان مرگ
صراط
دلنوشته
ghamzade
قرارمون تو آسمون
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
رویایی زندگی کردن...
janjalak2
.:: پـــــر شکســــته ::.
azmabehtaroon
قاموس من
تینا
شاعر پروانه ها Aseman Shahr
صدای مردم نی ریز
میم مثل مغنیه
هفت گنج
سفید پررنگ
یارمهربان
شهید آوینی
out of world
افسران مقاومت
RANGARANG
وکیل دادگستری و مشاور حقوقی
دست در دست دوست
کوثر ولایت
پاتوق سرا
Cyberom UTM
بهترین قالب های وبلاگ


لوگو
من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 150
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 328735





دریافت کد اهنگ


نویسندگان
محمد مبین احسانی نیا (8)

سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:18 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

نامه خنده دار لیلی و مجنون

گله می‌کرد ز مجنون لیلی - که شده رابطه‌مان ایمیلی
حیف از آن رابطه‌ی انسانی - که چنین شد که خودت می‌دانی

عشق وقتی بشود دات‌کامی - حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را - برده یا دات‌نت و دات‌ارگ تو را

بهرت ای ‌میل زدم پیشترک - جای سابجکت نوشتم : به درک
به درک گر دل من غمگین است - به درک گر غم سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک - قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم - که به این رابطه هم بی ‌میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن - همه را جای
OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم - یار من باشد و ببین من ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست - روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد - خط تو لطف مکرر دارد

خسته از
Font و ز Format شده‌ام - دلخور از گردالی @ (ات) شده‌ام

کرد ریپلای به لیلی مجنون - که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد - هر چه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد - هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی - دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه‌ای پست نمودم بهرت - به امیدی که سرآید قهرت...

اینم از نامه  لیلی به مجنون




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:17 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

مطلب جالب درباره خانمها

1-  می دونین فرق خانمها با آهن ربا چیه؟..... آهن ربا حداقل یک روی مثبت داره 
2-  خانمها مثل رادیو هستند..... هر چی میخوان میگن ولی هر چی بگی نمی شنوند
3-  خامنها مثل چسب دوقلو هستند.....اگه دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد دیگه باید سیم تلفن را برید
4-  خانمها مثل رعدوبرق هستند ..... اول برق چشماشون میرسه بعد رعد صداشون
5-  خانمها مثل لیمو شیرین هستند..... اول شیرین هستند ولی بعد تلخ میشن
6-  خانمها مثل گچ هستند ..... اگه چند دقیقه مدارا کنید چنان سفت و سخت میشن که دیگه حالتی نمی گیرند.
7-  خانمها مثل کنتور برق هستند..... هر چند سال یکبار عدد سنشون صفر میشه 
8-  چرا خانمها نمی توانند نقشه بخوانند/ ..... برای اینکه فقط ذهن مرد هستش که میتونه تجسم و درک کنه که یک کیلومتر با یک سانتی متر نشون داده شده 
9-  خانمها مثل اینترنت هستند.... از هر موصوعی بک فایل اطلاعاتی دارند
10-  خانمها مثل فلزیاب هستند ..... از نزدیک طلافروشی که رد میشن عکس العمل نشان میدن 
11-  خانمها مثل موبایل هستند هر موقع کار مهم دارید در دسترس نیستند



موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:15 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

دختر بودن یعنی ؟

دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ...

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله وعمه ت هستن

دختر بودن یعنی " دخترو رو چه به رانندگی ؟ "

دختر بودن یعنی " شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون ؟"

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه

دختر بودن یعنی "ببخشید میشه جزوه تونو ببینم ؟"

دختر بودن یعنی " به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا"

دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"

دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره که آقایون به گناه نیفتن

دختر بودن یعنی "خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم"

دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"

دختر بودن یعنی " تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم "

دختر بودن یعنی "کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟"

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن...
 



موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:15 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

چند جمله با معنی

اگر احساس رنج کردی، بی حکمت نیست، چیزی در دلت هست که باید بسوزد تا تو پاک شوی.

هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد،او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد.

 دنیا سه اصل دارد:

1)خاطرات

 2)غم 

3)عشق.

با اولی زندگی کن،دومی را به خاطر سومی تحمل کن.

 

همیشه به اندازه آرزو هایت تلاش کن ویا به اندازه تلاشت آرزو کن.

از افرادی که سعی دارند آرزوهای شما را بی اهمیت جلوه دهند دوری کنید.

انسان های کوچک همیشه همین کار را می کنند اما انسان های بزرگ می توانند این حس را به شما منتقل کنندکه، شما هم می توانید بزرگ باشید.




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:13 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید :


کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
 
همه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند:
 
- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.

- با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند.

- قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد.
 
و همه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند:
 
- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.

- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.

- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .

 

 




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:13 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید !

خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!

پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد!

مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت!
شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت!

مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!


آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!

خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما
خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی" بچه سوسک مرده" بدهد.

آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم!




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:12 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

می گویند، اگر کسی‌ چهل‌روز پشت‌  سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند،
 
حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و  آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌کند.

سی‌ و نه‌ روز بود که‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید
 
و جارو می‌کرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌کشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود:
 
اگر خضر را ببینم، به‌ او می‌گویم‌ که‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم.
 
مطمئن‌ هستم‌ که‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر و بی‌پولی‌ است.


 روز چهلم‌ فرارسید. هنوز هوا تاریک‌ و روشن‌ بود که‌ مشغول‌ جارو کردن‌ شد.

کمی‌ بعد متوجه‌ شد مقداری‌ خار و خاشاک‌ آن‌ طرف‌تر ریخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت:
 
با این‌که‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نیست، بهتر آنجا را هم‌ تمیز کنم.
 
هرچه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نباید جاهای‌ دیگر هم‌ کثیف‌ باشد..

 
مرد بیچاره‌ با این‌ فکر آب‌ و جارو کردن‌ را رها کرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بیلی‌ بیاورد و آشغال‌ها را بردارد.
 
وقتی‌ بیل‌ به‌دست‌ برمی‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فکر ملاقات‌ با خضر بود با این‌ فکرها مشغول‌ جمع‌ کردن‌ آشغال‌ها شد.

 
 ناگهان‌ صدای‌ پایی‌ شنید. سربلند کرد و دید پیرمردی‌ به‌ او نزدیک‌ می‌شود. پیرمرد جلوتر که‌ آمد سلام‌ کرد.

مرد جواب‌ سلامش‌ را داد.

پیرمرد پرسید: .صبح‌ به‌ این‌ زودی‌ اینجا چه‌ می‌کنی؟

مرد جواب‌ داد: دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو می‌کنم.
 
آخر شنیده‌ام‌ که‌ اگر کسی‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند، حضرت‌ خضر را می‌بیند..

پیرمرد گفت: حالا برای‌ چی‌ می‌خواهی‌ خضر را ببینی؟

مرد گفت: آرزویی‌ دارم‌ که‌ می‌خواهم‌ به‌ او بگویم..

پیرمرد گفت: چه‌ آرزویی‌ داری؟ فکر کن‌ من‌ خضر هستم، آرزویت‌ را به‌ من‌ بگو..

مرد نگاهی‌ به‌ پیرمرد انداخت‌ و گفت: برو پدرجان! برو مزاحم‌ کارم‌ نشو..

پیرمرد اصرار گرد: حالا فکر کن‌ که‌ من‌ خضر باشم. هر آرزویی‌ داری‌ بگو..

مرد گفت: تو که‌ خضر نیستی. خضر می‌تواند هر کاری‌ را که‌ از او بخواهی‌ انجام‌ بدهد..

پیرمرد گفت: گفتم‌ که، فکر کن‌ من‌ خضر باشم‌ هر کاری‌ را که‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو شاید بتوانم‌ برایت‌ انجام‌ بدهم..

مرد که‌ حال‌ و حوصله‌ی‌ جروبحث‌ کردن‌ نداشت، رو به‌ پیرمرد کرد و گفت:
 
اگر تو راست‌ می‌گویی‌ و حضرت‌ خضر هستی، این‌ بیلم‌ را پارو کن‌ ببینم..

پیرمرد نگاهی‌ به‌ آسمان‌ کرد. چیزی‌ زیرلب‌ خواند و بعد نگاهی‌ به‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ انداخت.
 
 در یک‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ پارو شد.
 
 مرد که‌ به‌ بیل‌ پارو شده‌اش‌ خیره‌ شده‌ بود، تازه‌ فهمید که‌ پیرمرد رهگذر حضرت‌ خضر بوده‌ است.
 
چند لحظه‌ای‌ که‌ گذشت‌ سر برداشت‌ تا با خضر سلام‌ و احوالپرسی‌ کند و آرزوی‌ اصلی‌اش‌ را به‌ او بگوید، اما از او خبری‌ نبود.

مرد بیچاره‌ فهمید که‌ زحماتش‌ هدر رفته‌ است.
 
به‌ پارو نگاه‌ کرد و دید که‌ جز در فصل‌ زمستان‌ به‌درد نمی‌خورد در حالی‌ که‌ از بیلش‌ در تمام‌ فصل‌ها می‌توانست‌ استفاده‌ کند.

 

از آن‌ به ‌بعد به‌ آدم‌ ساده‌ لوحی‌ که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفی‌ تلاش‌ کند،
 
اما در آخرین‌ لحظه‌ به‌ دلیل‌ نادانی‌ و سادگی‌ موفقیت‌ و موقعیتش‌ را از دست‌ بدهد،
 
می‌گویند بیلش‌ را پارو کرده‌ است.



موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:9 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.
 
شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و
 
اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …
 
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
 
هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، 20 سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
 
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:
 
 آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
 
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
 

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
 
 یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا 20 سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
 
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
 
مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

 




موضوع مطلب :
سه شنبه 91 خرداد 23 :: 1:9 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

 

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 خرداد 21 :: 10:12 صبح :: نویسنده : مائده احسانی نیا
به او اعتماد کن
مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود،هیچ گاه شاد نبود.او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
((ارباب،آیا حقیقت دارد که خداوندپیش از بدنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟))
او پاسخ داد:((بله))
 خدمتکار پرسید:....

((آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آنرا همچنان اداره می کند؟))

ارباب دوباره پاسخ داد:((بله))

خدمتکار گفت:

((پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آنرا ادره کند؟))


به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند

به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است

به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی

اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود...




موضوع مطلب :