پنج شنبه 91 تیر 8 :: 10:9 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 تیر 8 :: 10:5 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
نکته های جالب و خواندنی در مورد (جن) 1- جن جانوریست دارای شعور؛ و فیزیکی غیر ارگانیک ؛ که از لحاظ شان وجودی ؛ از دید ادیان پایینتر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد .در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یا jinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که؛ پوشیده شده ؛و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست.
2- خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان؛ اعجاب آور است. عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک ؛در وجودش مانند بارباپاپا ؛می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود. و بسیاری از چیزها را در یک آن ؛جا به جا کند .همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد. می تواند مثلا ظرف 5 دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگردد. 3- جن ابزار ساز نیست ؛ وبه علت خصوصیات فیزیکی منحصر بفرد ؛قادر است در هر مکان و شرایطی زندگی کند ؛وبرای همین به خانه و مسکن نیازی ندارد. زیرا سرما و گرما و باد و بوران بر او کارگر نیست .جن به وسایل حمل و نقل بی نیاز است ؛ و از اینجا می توان فهمید که جن ها دارای صنعت و تکنولوژی نیستند ؛ و شهر و کاشانه ای ندارند مکان معمول زندگی آنها کوه وجنگل و دشت است. 4- جن مانند همه جانداران غذا مصرف می کند . اما به مقداری بسیار کمتر از انسان. 5- جن ها مثل انسان جنسیت ونر یا ماده دارند . تولید مثل می کنند و تشکیل خانواده می دهند ؛ و به صورت جماعت زندگی می کنند و جامعه ندارند. موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 تیر 8 :: 10:2 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
گیاهان هنگام جراحت از طریق مواد شیمیایی که از ریشه ی آن ها متصاعد میشود؛درخواست کمک میکنند..........
گیاهان هنگام جراحت از طریق مواد شیمیایی که از ریشه ی آن ها متصاعد میشود؛درخواست کمک میکنند. وقتی که گیاهی مورد هجوم عوامل بیماری زا مانند باکتری های مضر قرار میگیرند برگ های آن به ریشه پیغام میفرستند و در درخواست کمک میکنند تا ریشه اسیدی ترشح کند تا به کمک آن باکتری های سفید به کار گرفته شوند. هارس بیس؛دانش یار علوم خاک وگیاه از دانشگاه دلاور گفت:گیاهان از آن چیزی که تصور میشود عاقل ترند!مردم تصور میکنند که ریشه ی گیاهان در برابر حملات عوامل بیماری زا واکنشی ندارند؛در حالی که تحقیقات جدید نشان میدهد که گیاهان راه هایی برای درخواست کمک از محیط اطراف دارند. گیاهان در این مواقع امواجی با طول موج بلند از برگ به ریشه ارسال میکنند و ریشه با تولید مواد آلی به این درخواست کمک پاسخ میدهد(ایسنا) موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 تیر 8 :: 10:0 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
فناوری مدرن میکروسکپی با فراهم کردن امکان مشاهده ی خصوصیات ریخت شناسی ناپیدای عقرب ها، بینش جدیدی نسبت..............
فناوری مدرن میکروسکپی با فراهم کردن امکان مشاهده ی خصوصیات ریخت شناسی ناپیدای عقرب ها، بینش جدیدی نسبت به روابط تکاملی این جانداران برای دانشمندان رقم میزند. دانشمندان به کمک این فناوری توانستند نگاه نزدیکی به پیکره ی زوائد مویی شکل روی کفه های ورقه ورقه ی جاندار داشته باشند و تصویر جدیدی از ساختار سامانه ی تنفسی عقرب ارائه کنند. محققان با نفوذ به سامانه ی تنفسی عقرب که به دلیل شباهت آن با ورقه های تا خورده ی کتاب به(شش کتابی) معروف است،موفق به دستیابی اطلاعات توارثی با ارزشی شده اند که بینش جدیدی به روابط تکاملی، میان عقرب ها می بخشد. به اعتقاد دانشمندان ساختار شش کتابی ها برای بعضی از عنکبوتیان از جمله تمامی عقرب ها،اکثر عنکبوت ها و عقرب های شلاقی امکان تنفس هوا را فراهم میکند و شناخت بیشتر ریخت شناسی این عضو،اطلاعات زیادی درباره ی تبارشناسی این گونه های جانوری به دانشمندان ارائه میکند. موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:17 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
توصیه به کنکوریها؛ ناشتا به جلسه امتحان نرویدتغذیه > توصیهها و آداب - همشهری آنلاین:
یک متخصص تغذیه با بیان اینکه استفاده از خوراکیهای بسیار شیرین چون کشمش، خرما، توت و انجیر در زمانی که وعده غذایی مصرف نشده، بویژه هنگام صبح که فرد ناشتا است به هیچ وجه توصیه نمیشود، گفت: استفاده از شیرینیها را باید به بعد از صرف غذا موکول کرد. دکتر محمدرضا وفا در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به قرار گرفتن در آستانه برگزاری کنکور سراسری و همچنین سپری شدن ایام امتحانات برای دانشجویان به ارائه نکات تغذیهای ضروری برای گذراندن هر چه بهتر این روزها پرداخت و گفت: در این میان پیروی از یک الگوی تغذیهای سالم بیش از پیش ضروری است. وی ادامه داد: این افراد سعی کنند 5 تا 6 میان وعدهی غذایی داشته باشند و اینگونه نباشد که یک وعده را حذف کنند و به جای آن در یک وعده دیگر بر حجم مواد غذایی مصرفی خود بیفزایند و پرخوری کنند. باید توجه داشت که پرخوری فرد را دچار مشکلات گوارشی و متابولیکی مینماید. استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ضمن تاکید بر گنجاندن مواد غذایی از هر چهار گروه اصلی هرم غذایی شامل شیر و لبنیات، نان و غلات، سبزیها و گوشتها و مواد پروتئینی، در برنامه غذایی روزانه گفت: استفاده از نان و غلات سبوسدار چون نانهای سنگک و تافتون بر نانهای لواش، باگت و فرانسوی ترجیح دارند. همچنین استفاده روزانه از سبزیها و میوههای تازه و سالم لازم است. انواع گوشتها نظیر گوشت قرمز، سفید، ماهی و میگو را نیز در صورت امکان به صورت آبپز و کبابی مورد استفاده قرار داده و از مصرف غذاهای سرخ شده و تحت فرآیند قرار گرفته چون کنسروها اجتناب نمایید. پنیر، تخممرغ و مغز دانهها نیز در گروه چهارم قرار میگیرند که استفاده از آنها نیز مجاز و لازم است. آب، بهترین نوشیدنی است دکتر وفا در ادامه با اشاره به ضرورت استفاده کافی از مایعات و نوشیدنیها در روزهای گرم سال، گفت: آب، بهترین نوشیدنی است. چای، قهوه و نسکافه را نباید بیش از حد معمول مورد استفاده قرار دارد، زیرا مضر هستند و باعث دفع آب از بدن میشوند، بویژه مصرف بیش از حد آنها میتواند اختلالات آب و الکترولیت را به دنبال داشته باشد و همان منجر به هیدروپتاسیم و کمآبی بدن شود و در نهایت بر روی عملکرد جسمی و ذهنی فرد اثر منفی بگذارد. مصرف یک لیوان شیر ولرم قبل از خواب آرام بخش است رییس سابق انجمن علمی تغذیه ایران با بیان اینکه نوشیدن یک لیوان شیر ولرم یا گرم به این علت که تولید سروتونین میکند، میتواند موجب آرامش شود، گفت: برخی میوهها نظیر موز و انگور نیز همین خاصیت را دارند. استفاده از یک لیوان شیر ولرم در شب امتحان میتواند در حفظ آرامش و داشتن یک خواب خوب کمک کند. اگر ناشتا هستید، به هیچ وجه از خوراکی های شیرین چون خرما استفاده نکنید دکتر وفا، ضمن اشاره به اینکه تمامی ویتامین و مکملهای لازم برای بدن در گروههای مختلف غذایی پراکندهاند، عنوان کرد: اگر یک فرد در طی روز شیر، دوغ و سایر مشتقات شیر را استفاده نکند، حتی اگر چندین برابر از سایر گروههای غذایی استفاده کرده باشد، کلسیم مورد نیاز بدنش تامین نمیشود. مصرف ماکارونی سبوسدار در شب امتحان مشکلی ندارد وی در پاسخ به این که آیا استفاده از ماکارونی شب قبل کنکور توصیه میشود، گفت: مسلما ماکارونی سبوسدار که در گروه غلات قرار می گیرد میتواند به عنوان یک آیتم از گروه نان و غلات و به عنوان یک وعده غذایی مناسب مورد استفاده قرار بگیرد و مشکلی در رابطه با آن وجود ندارد. صبحانه نخورده سر جلسه امتحان نروید دکتر وفا در خاتمه اضافه کرد: آجیل و خشکبار میتوانند به عنوان یک میان وعده مناسب در جلسه آزمون مورد استفاده قرار بگیرد به شرط آن که کهنه و شور نباشد و در مصرف آن افراط نشود. موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:8 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
ساعت 21 شب
مکان میدان امام خمینی شهر مقدس قم.
آرام آرام راه می روی دلت مسیر را باز میکند برایت و تو ناخواسته قدم هایت را میبینی که میخواهند بدوند...
قلب ها به تپش می افتند و انگار قرار است داغ دیده شوی ...
غربت عظیمی در وجودت فریاد میکشد وسرانجام غم تو را به زانو در می آوردو هق هق گریه هایت می شود روضه ی شبانه ی دل.
نگاهت به تابوت هایی می افتند که تنها نشانش گمنامی است ...
و تو هم گم می شوی در هوای غربت زده ی دلت . نمی دانی چه باید بکنی . دست و پایت را گم می کنی ... و حالا مصیبت کربلا آغاز می شود.
دستهایت دوست دارند گدایی کنند شفاعت را از استخوان هایی که پر از معرفت و عشق است .
ومن هم رفتم برای گدایی مثل همیشه ...
دست هایم را بر روی تابوت های بهشتی اشان گذاشتم و دردو دل کردم . نمیدانستم چه باید بگویم تا دریای پر تلاطم وجودم آرام بگیرد . مثل کودکان یتیم احساس یتیمی کردم . احساس بی کسی . به التماس افتادم و حالا اشک هایم از یکدیگر سبقت می گرفتند برای رسیدن به دل.
آسمان سکوت کرده بود ...و ماه با چشمانی معصومانه و غم آلود آرام به آنها نگاه می کرد هر از چند گاهی تکه ابری می آمد و اشک های ماه را در دلش جمع میکرد و گونه های طلاییش را پاک می کردو می رفت . انگار می خواست به ماه دلگرمی دهد تا صبور تر باشد . آخر هنوز از سفر مانده ... هنوز مادران زیادی چشم به راه هستند ..
امشب آنجا پر از مادرانی بود که مادری کردند بر جوانانشان. پیرهن دریدندو بر سینه زدند...
امشب خواهرانی بر زمین نشستند و خاک بر چادر و سر میریختندو گریه میکردند و وقتی بی تاب می شدند ذکر یا حسین را مرهم زخم دل می کردند ...
راستی یادم رفت مادری آمده بود با ذوق و شوق نقل و نبات و سکه و پول بر تابوت های شهدا می ریخت . انگار او هم درک کرده بود حنابندان شهدا را . و دامادیشان در شب میلاد جوادالائمه.
نقل و نبات و شکلات و کلامی که اشک ها را خروشان میکرد. پسرانم مبارک باشد . عزیزانم دامادیتان مبارک . سلام مرا به مادر خود زهرا برسانید و بگویید برایتان عروسی گرفته ام . بگویید من هم مادری کردم برایتان .
و کمی آن طرف تر مادری دیگر که در خلوت خود دردو دل میکرد . پسرم بویت را حس میکنم . فقط بگو کجایی مادر ...
نکند در این کاروان هستی من بی خبر اینجا مانده ام ... نکند شب عروسی تو هم باشدو مادرت را دعوت نکرده ای...
دلم تکه تکه کرد احساساتش را ...انگار گریه هایم نمیخواستند کمی استراحت کنند ...
عجب حس عجیبی . احساس میکردم من هم داغ دیده ام دلم می خواست کسی دست هایم را بگیرد . انگار از سر شب کمرم شکسته بود ... احساس مصیبت میکردم . بی اختیار به سمت همه ی تابوت ها می رفتم . و به دنبال گمشده ام میگشتم . میدانستم خوب میدانستم به همراه این کاروان چه کسانی آمده اند این کاروان متبرک به چادری خاکی بود این کاروان را اربابی بی نشان همراهی میکرد . این کاروان عجیب بوی کربلا میداد. بوی مدینه . بوی غربت ...
وداع می کردم و باز بر میگشتم . مثل کودکی که قرار است از مادرو پدرش دل بکند . بی تاب میشدم . زیارت عاشورا را شروع کردم. زیارت حضرت زهرا . و هر بار گره ی دخیلم به تابوت های آسمانیشان بیشتر میشد .
آمدند و رفتند باز هم تکرار وداع هایی تلخ و غم جدایی ...
من نه پدر و نه برادرم شهید شده اند . اما تاب نیاوردم و دلم میخواست غمم را فریاد بکشم . فقط می توانم بگویم بمیرم برای دل مادران و خواهران و فرزندان شهدا ... بمیرم برای پدری که مظلومانه عکس فرزند جوانش را می بوسد و با خودش میگوید پسرم پیر شده ام کجایی ؟
بمیرم برای مادرانی که با عکس هایی قدیمی در لابه لای تابوت ها به دنبال جوان خود می گردند .
بلکه یک بار دیگر در آغوششان بگیرند و محاسن جوانانشان را نوازش کنند ...
بمیرم برای دلی که همیشه شور میزند برای پسرش. بمیرم برای غربت خانواده های شهدای گمنام و مفقودالاثر . بمیرم برای دل های صبوری که صبوری را خوب آموختند . شهدا شرمنده ایم . شرمنده ...
موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:7 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
تو حیاط مسجد وقتی تو لیست انتظار بودیم که راهمون بدن برای اعتکاف چهر ه اش برام آشنا اومد . اونم داشت منو نگاه میکرد . مسئول اعتکاف فریاد کشید کسانی که ثبت نام نکردند لطفا منتظر نمونند و زودتر اینجا رو ترک کنند . همین باعث شد حواسمون بره به سمت مسئول اعتکاف . و صدای هم همه و التماس به این شلوغی دامن زد بلاخره بعد از کلی خواهش و التماس قبول کردند فشرده تر مارو بپذیرند .
اعلام کردند فامیلی هامونو بگیم . منم با صدای بلند گفتم و بعد فرد دیگر . یهو نگاه قبلی دوباره اتفاق افتاد و من حیرت زده متوجه شدم آن چهره ی آشنا رفیق 12 سال پیش من بود که بخاطر انتقالات از هم جدا شدیم . همدیگرو در اغوش گرفتیم و از خاطرات گفتیم .
با لباس خاص و تمیزی و نامناسب ان مکان آمده بود با تعجب گفتم چیزی نیاوردی . لباسی . وسیله ای. در جواب گفت از مجلس عروسی فرار کردم و با اصرار تونستم خانواده امو راضی کنم که از مجلس عروسی منو بیارن اینجا.
منم گفتم اشکال نداره . مهم دلت بود که اومده اینجا و وجود خودت. آفرین .
و شب و نمازها و عبادت های آسمانی شروع شد. چقدر زیبا نماز می خواند از تمام وقت اش برای عبادت و نماز و دعا استفاده میکرد . کم کم داشت حسودی ام می شد به این همه احساسات معنوی. گفتم کجا میری با این سرعت بزار ما هم برسیم . دست مارو هم بگیر. میگفت از مجلس عروسی اومدم تا با خدا باشم .
اما با همه ی اوصاف خیلی ترسو بود . 21 سالش بودو از شب و تنهایی میترسید . حتی وقتی می خواست وضو بگیرد آن هم در حیاط روشن و یا در روز میگفت همراه من باش . در مکانی که همه بودند او باز می ترسید و این ترس برایم خیلی عجیب بود . و حس و حالش .
اما من خیلی خوشحال بودم که بهترین دوست دوران کودکی ام را به دست اورده بودم . شماره های یکدیگر را گرفتیم و قرارو مدار دیدار های اینده را گذاشتیم.
شب آخر خیلی سریع و زود گذشت حتی فرصت نکردیم از همدیگر خداحافظی کنیم . اما خیالم راحت بود قرار بود برای ظهر فردا با او تماس بگیرم .
شلوغی جمع مارا از هم جدا کرد ولی او اصلا حال خوبی نداشت . آرام و پر از سکوت. و ترسی که در وجودش ایجاد شده بود...
فردا وقتی تماس گرفتم تا قرار ملاقات بگذاریم . صدای شیون و زاری و گریه ترسی عمیق در وجودم ایجاد کرده بود. ..
بهترین رفیقم6 ساعت بعد از پایان اعتکاف در دریا غرق شد به همراه 2 نفر از افراد فامیل با برعکس شدن قایق.
پدرش برای هدیه و نشاط همه را برده بود دریا تا کمی لذت ببرند . اما نمیدانست که دریا قرار است امانت خدا را به امانت بگیرد..
حالا فهمیده بودم که چرا به اعتکاف آمده بود . خدا دوستش داشت و او پاک و آسمانی با آبی دریا به آسمان پیوست...
موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:6 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
این روزها با همه ی قشنگی و شادیهایش غم سنگینی را در سینه می کشد... غمی که تحملش از قدرت روزگار کمتر است و چون کودکی که وزنه ی سنگینی را یر زمین میکشد این درد را درسینه اش تحمل میکند...
جای همه ی پدران خوب ایرانی و بحرینی و ... خالیست ...
جای پدران و همسرانی که با عشق زندگی می کردند و هنوز طعم نوازش و محبتشان بر روی گونه های کودکانشان باقی است ...
سخت است برای همسری که همدلش را از دست داده . سخت است کودکی که روز پدر به دنبال بابا می گردد . سخت است اولین سالی که روز مرد را بدون مرد خانه سر کردن. قاب عکسی که تنهایی را فریاد می کشد قاب عکسی که دلتنگی را به گریه وا می دارد ...
قاب عکسی که قرار است محرم راز شود و دستی که دیگر هیچ وقت نیست تا نوازش مو ها را تکرار کند .
من گریه میکنم برای دلهای گریان . برای همسرانی که بغض هایشان را دیوار میکنند در مقابل چشم ها تا محکم بایستند تا اشک ها سد غرور را نشکانند و بر زمین نزند کمر شکسته ها را .
امسال برای همسر شهدا برای عزیزانی که تازه از دست رفته اند . برای دخترا ناز نازی بابا روزهای سختی است ...
وقتی احساس کنی که دیگر هیچ وقت قرار نیست آنها را ببینی دلت چقدر تنگ می شود برای نوازش بابا . من این روزها از خانواده ام دورم ولی دلم سخت گرفته . هوای گریه دارم . دلم می خواهد در ایوان دلتنگی هایم بنشینم و گریه کنم برای خاطراتم . دلم تنگ شده برای همه . برای همه ی کسانی که نمی دانم خدا تا کی نعمت داشتنشان را به من خواهد داد . اما حیف حیف که نعمت داشته باشی و از وجودش بی بهره .
من گاهی اوقات ما ه به ماه هم نمی توانم عزیزانم را ببینم . و امروز دل تنگ نوازش دستان پدرم هستم . پدری که روزها و شب ها اگر دقیقه ای دیر می کرد سر به خیابان می گذاشتم و دل شوره خنجری میشد بر سکوت نازک قلبم .
وقتی صدایش را شنیدم که خوبی بابا . بابا فدایت شود . خوشی بابا . باز هم دلم زخمی شد . پدرم نگران خوشی و سلامت من است و من چقدر دورم از این همه عاطفه ...
دعا میکنم برای تمام مردهای خانه . چراغ امید زنان . دعا میکنم خدا هیچ خانه ای را بی سایبان نگذارد و هیچ دلی شکسته نباشد . روز پدر را به پدر مهربان ایران و جهان رهبر عزیزم تبریک می گویم و به همه پدران و همسران خوب و با غیرت ایران زمین.
موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:4 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
همه وقتی مریض دارند و یا حاجتی در دل دست هایشان را دخیل میبندند به ضریح و التماس میکنند از خدا . حاجتشان را . گاهی اوقات هم لطف خدا شامل حال بنده هایش می شودو حاجتی نخواسته را می دهد ...
دیشب شیفت شب حرم بودم و این بار مکان پست حقیر در حیاط صحن آیینه که امسال به صحن امام رضا (ع) نامگذاری شده بوده
.دو کودک 4 و 5 ساله که خواهر و برادر بودند در حال بازی کردن . بسیار شیرین زبان بودند .
حیاط را پرده زده بودند با نرده های سنگین آهنی تا خواهران به استراحت بپردازند.
در این میان گنجشکان و پرستوها که روزها نمی توانی در هوای گرم قم آنها را ببینی در آسمان به د.ور گنبد طلایی می چر خیدند .
و ماه هم با تمام تکامل و زیباییش نظاره گر بود ...
بچه های کوچولو به من گفتند می دانی چرا گنجشک ها این موقع شب پر واز می کنند
گفتم . خب هوا خوب است و دارند بازی می کنند .گفت نه . اینها به دور گنبد می چرخند و به دستور خانم حاجت ها را بر اورده می کنند و می چرخند . و برای خدا می برند .حرف هایشان برایم بسیار شیرین آمد. با پر کمی نازشان کردم و به ادامه ی کار پرداختم .
ساعت حول و حوش 3 بامداد حیاطی خلوت . و پرندگانی پر شور. باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و سردی خاصی بر محیط حاکم شد ... چند دقیقه بعد این باد به اوج خود رسید و تمام نرده های آهنی اطراف مردم که چادرها به آن تکیه داده شده بودند را بر زمین انداخت . نرده هایی که چهار نفری هم سخت می توانستیم بلند کنیم . و صدای فریاد من یا ابالفضل بچه ها . که باعث شد چند نفر به سمت من بدوند . مطمئن بودم آهن سر چند کودکی که زیرش مانده بودند و مادرانشان را خورد کرده . دست و پاهایم می لرزید و فریاد میزدم . بچه ها کمک . کمک .3 نفر از خادمین برادر و 3 نفر هم از مردم عادی کمک آمدند و من فقط خدا خدا می کردم .
به سختی آهن ها را بلند کردیم و بچه ها و زنان را در آوردیم .
با کمال تعجب بچه ها خواب بودند و مادرانشان بیدار شدند اما بدون هیچ آسیبی . همه سالم سالم بودند . از دیشب تا بحال هر چقدر با خودم فکر میکنم . احتمال زنده ماندن نبود با ضربه ی سنگینی که به سر وارد می شد آن هم آهن خالص و بلند . چطور سالم ... ان دو برادر و خواهر هم دویدند و گفتند دیدید گفتم فرشته ها بال هایشان را پهن کردند تا کسی آسیب نبیند و گنجشک ها برای بچه ها و مردم دعا کردند و خدا نگذاشت زخمی شوند . با خودم فکر کردم حرفش درست بود انگار ملائک بال هایشان را پهن کرده بودند تا کسی آسیب نبیند . از دیشب هر چقدر خدا را شکر میکنم سیر نمی شوم خدایا شکرت
موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:3 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
باید ساعت دو نیم شب برای خدمت به حرم می رفتم . اما از ساعت 12 شب احساس خستگی و ناتوانی شدیدی می کردم در نتیجه ته دلم گفتم خدایا خودت هوامو داشته باش. اگر تنبلی کردم . منو تو حال خودم نگذارو کمکم کن...
کمک کن بتونم برم و بهم انرژی بده . نزار خواب بمونم ..
یک نجوای قرارو عهدو پیمانی چند دقیقه ای با خدای مهربونم بستم و بسم الله ... خوابیدم ...
ساعت 2 برای لحظه ای بیدار شدم و گفتم . امشب قسمت نیست برم حرم چون خیلی کلافه ی خواب هستم و خسته . پس خداجون پس گرفتم . من می خوام بخوابم . و خوابیدم
ساعت 2:30 گوشی همسرم شروع به مداحی نمود... شب هایی که دلارو غم میگیره ...دل تنگم دوباره دم میگیره ..میزنه پر دوباره سمت نجف..میره ایوون طلا و دم میگیره ...
دلمون هوایی شدو از خواب ناز در حالیکه با شعر هم هم صدا شدم نمیدونم چطور قطع اش کردم و هیچی نفهمیدم ...
5 دقیقه بعد دوباره گوشی خودم شروع کرد.بی تو ای صاحب زمان ... بی قرارم هر زمان ...از غم حجر تو من دل خسته ام ..همچو مرغی بالو پر بشکسته ام ..
اونم با یک ضربه خاموش شد و بلند شدم تا ساعت و ببینم دیدم هنوز مونده . وقتی خوابیدم تازه متوجه شدم . برق و خاموش نکردم ... چند ثانیه بعد در توسط بادهای نامریی خود بخود باز شد و نور مستقیم لامپ چشمان بنده رو مورد عنایت قرار داد و جز کلافگی چیزی نصیبم نشد...
چشم هامو با ملحفه ای که نزدیکم بود بستم و خوابیدم و 5 دقیقه بعد...
صدای دزد گیر ماشین پسر همسایه که دقیقا 15 دقیقه بالای سرم جیغ کشید و کم مونده بود ...
حالا صدای دویدن پسر صاحب خانه و لرزش سقف خانه برای پیدا کردن کلید . و بعد هم بالا کشیدن کرکره ی مغازه و پیدا کردن کلید ماشین و آلودگی های صوتی به جا مانده ...
به حد دیوانگی رسیدم و ساعت نزدیک 3 شده بود ..
حالا صدای تیراندازی شدید و الله اکبر ... حاجی خاکریز و بعد ارپیچی و رگبارهای پی در پی تمام بدنم از ترس می لرزید دویدم از اتاق بیرون و دیدم تلویزیون روی ساعت 3 تنظیم شده بود و داشت روایت فتح میداد ..
قبل اینکه تصمیم برای خواب بگیرم هر دو تا گوشی هم زمان شروع به خواندن کردند و من تسلیم شدم و گفتم خدا غلط کردم . باشه میرم . فقط بسته ...
تا من باشم اینجوری عهدو قرار نبندم .
سرم از اون همه صدا منفجر شده بود . بلاخره نخوابیدم و رفتم . و ازخیرو رحمت خداوند در نیمه های شب و لطف بانوی مهربانیها بهره مند شدم ...
وبرایم خاطره شد ان شب...عجب شبی بود....
موضوع مطلب : |