سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل نوشته های مائده
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست . . .
درباره وبلاگ


من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***

پیوندها
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
دلنوشته های قاصدک
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
در انتظار آفتاب
دل نوشته ها
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
سیب سرخ
اقلیم ِ احساس
فرزانگان امیدوار
عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال
###@وطنم جزین@###
دلتنگ...
آخرالزمان و منتظران ظهور
چشمان سبز،عاشقانه ترین وبلاگ ایران
لیلای بی مجنون
اظهر من الشمس
برادرم ... جایت همیشه سبز ...
○• یــہ آدم از نـاکجــا آبــاد •○
لبهای زخمی
الـــــوان ____ خشوییه
(✿◠‿◠) کــــــــلبه ← اف1 .•°*
جواب میخوای بیا تو
نظرمن
جاده های مه آلود
hamidsportcars
قیدار شهر جد پیامبراسلام
پوکه (باشهداباشیم)
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
من حلقه ام وراه به میخانه ندارم
چم مهر
خورشید پنهان
قلمدون
.::نهان خانه ی دل::.
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
بچه مرشد!
سکوت ابدی
کلبه درویشی
*تنهایی من*
★رنگـــین کمـــون★
««««« شب های تهران »»»»»
لباس شخصی
اسپایکا
پرپر
پاتوقی برای ایرونی ها
نشریه حضور
نغمه ی عاشقی
MATIN 3DA
سخن آشنا
فریاد بی صدا
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان بجنورد****
مشاور
مریم و مطهره
عشق الهی
عکس های زیبا
آقاشیر
من بی تو باز هم منم ...
سروش دل
وبلاگ بایدهلو باشد
ساعت یک و نیم آن روز
نمایندگی دوربین های مداربسته
اشک یخ
تنهایی......!!!!!!
یادداشتها و برداشتها
ستاره
تنهای93
farzad almasi
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website
سکوتی پرازصدا
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
.: شهر عشق :.
منادی معرفت
صبح نزدیک
تراوشات یک ذهن زیبا
رویای شبانه
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
پیامنمای جامع
طریق یار
ایران اسلامی
جـــــــــــــــــــــــــذاب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
غریبه
ســ ا مـــ ع ســــ و م
ابـــــــــــرار
تاریخچه های تلفیقی محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن
عطر یاس
پیام رهایی
دنیای زیبای من
پارسی نامه
نمکستان
رازهای موفقیت زندگی
زندگی رسم خوشایندیست
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
آخرت من
بچه های خدایی
شبیر
خوش آمدید
Free
به دنبال چیزی می گردم!!!
شبستان
حرم الشهدا
کلبه هنری
دل شکســــته
فلسفه یعنی رنج...
برادران شهید هاشمی
شهیدشاعری
قدرت کلمات
کلبه تنهایی
اسطوره عشق مادر
S&N 0511
زندگی شیرین
جرانوش
عشق
روی بال فرشته ها
عمومی
عشق پنهان
Manna
آشیانه سخن
♥Deltangi
زیبا ترین وبلاگ

انتظار
زشت است بی تو زندگی ،زیبای عالم
علمدار بصیر
بهشت بهشتیان
یه روز خوب میاد ...
در آغوش خدا
اســــرارِ وجـــود
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
پسران علوی - دختران فاطمی
کلک مهتاب
بزرگترین سایت خنده بازار
وبلاگ شخصی محمد
دنیای هالیوود
گل همیشه نازم
جیغ بنفش در ساعت 25
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
جایی برای خنده وشادی و تفریح
همه هستیم
profosor
خدا،عشق،خنده
حدیث نفس
خاطره ها
✗☂❥ک ـآفـ ـه حــجآبـ ـ❥☂✗
کلبه ی علی
دل خوش
من و تو
ایران مارکت
وبلاگ هواداران نیوشا ضیغمی دختر آفتاب
امیر علی پسر شجاع
فقط خدا
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
دوعاشق
شاخآبه عشق
✖√ناگفته های دختر تـ❤ـنها √✖
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
مطالب جدیدوخفن اونجوری18+|جدید93|جدیداونجوری
آن سوی خیال
هر چی تو فکرته
دلنوشته ها
Note Heart
مکاشفه مسیح
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
اجتماعی
... یاس ...
دنیای بارانی
اوج ویرانی یک دل...
دل نواز
رفیق شفیق
من و خودم
نیشتو ببند!!!
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
یک نفس عمیــــــــــق
راه کمال
منتظـــــران شــــــــــهادت
حرف دل
ژیمناستیک الفبای ورزش جهان
معماری
ایرانی یعنی عشق
رهبرم سید علی
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
ناگفته ها
سلطان قلب ها CR7
کنیز مادر
تنهای غریب
کشکول
طوبای محبت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم
یاد یاران
دوستانه
بیارجمند
انجمن خیریه رهروان سیره علوی
هیئت
عاشقانه انتظار امدنش را بکش!!!!!!!
کشاورزی نوین
هر چی تو بخوای
مهربانی
ساعت به وقت کربلا
احساس رویایی
داستان کوتاه و شعر
درجستجوی چیزی...!!!
کـهـکـشـــــان
برو بچ ادبی
محسن حیدری
٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠
همسایه خورشید
ستاره خاموش

سرگرمی+تازه ترین اخبار
شاسوسا
عاشقانه ها
mohammad
عرفان وادب
حدیث بلاگ
حرفهای آسمانی
allah is my lord
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
به شوق منجی «صاحب الزمان»
ایرانیان ایرانی
عاشقانه ها
خنده بازار 2
مشق عشق ناز
باشگاه پرواز
سکوت سرد
نــــســــــــــــــیـــــم بــــــــــــــــــاران
وبلاگ خورشیدها
کردان KORDAN
مهندس مقداد درخشان
marg
آتش دل
از همه رنگش خوبه
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
فرهنگی
دنیای...
روستای خیارج
.::.تنها ترین دوست!واسه همیشه.::.
زیست شناسی و پزشکی
علمی/مدارات الکترونیک/تازه های فناوری اطلاعات
تشنه دیدار
دل نوشته های من
عشق بزرگ ترین دروغ دنیاست
دل شکسته
مجموعه ای از بهترینها
لاهوتیان
باشگاه پرواز
*(حرفهای نگفته)*
نیلوفرآبی
محمدمهدی
تنها تر از همیشه
فرزند روح الله
بیا ازدواج کنیم
عدالت جویان نسل بیدار
زندگی
گرگ و میش
لوووس
تکه ابر...
آتش دل...تلک شقشقة هدرت ثم قرت...
قدیسان مرگ
صراط
دلنوشته
ghamzade
قرارمون تو آسمون
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
رویایی زندگی کردن...
janjalak2
.:: پـــــر شکســــته ::.
azmabehtaroon
قاموس من
تینا
شاعر پروانه ها Aseman Shahr
صدای مردم نی ریز
میم مثل مغنیه
هفت گنج
سفید پررنگ
یارمهربان
شهید آوینی
out of world
افسران مقاومت
RANGARANG
وکیل دادگستری و مشاور حقوقی
دست در دست دوست
کوثر ولایت
پاتوق سرا
Cyberom UTM
بهترین قالب های وبلاگ


لوگو
من تشنه ی محبت گرگ نیستم***گرگ ها دنبال شنل قرمزی هستند،شنل من سیاه است.....***چادر میپوشم و به حجابم افتخار میکنم....... ***



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 151
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 328736





دریافت کد اهنگ


نویسندگان
محمد مبین احسانی نیا (8)

چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:3 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

ا

 

شب جمعه  که می شود راحت تر از همیشه می خوابیم . دلمان گرم است که فردا تعطیل است و خوابیدن صفایی دارد . تا پاسی از شب بیدار میمانیم و پی لذت جویی های دنیا می دویم صبح نمازش را به 2 خمیازه و سجده هایی خواب آلود خلاصه می کنیم و بعد قبل اینکه سجاده جمع شود خواب سفره اش را پهن میکند بر روی پلک ها... سفره ای سنگین که تا جمع نشود تکان خوردن محال است...

 

ظهر بر می خیزیم و باز دنیا . وقتی بیکار می شویم میگوییم کجایی پسر فاطمه ...

 

دریغ از آنکه به کارهایمان فکر کنیم چه کردیم برای آمدنش...

 

ما دعا میکنیم در حالیکه نیمه های شب تا سپیده دم مردی از جنس نور زیر آسمان  کمر خم میکرد در مقابل خدا ی مهربانش قطره قطره اشک هایش را برایمان به ضمانت می گذاشت تا فرصتی باشد برای ما . برای ما که در خواب دنیا خواب مانده ایم.

 

خجالت می کشم دعا کنم آن هم حالا که آخرین کارم را به مولایم اختصاص داده ام.

 

مولا جان . ببخش کوتاهی چشم هایم را . ببخش خشکی دریای وجودم را . ببخش چهره ی سیاه مرا ..

 

ببخش کمی از نور وجودت به چراغ دلم تا راهم را پیدا کنم . ببخش کمی از مرحم نگاهت را تا زخم هایم دوا شوند .. ببخش کمی از صدایت را تا قلب به خواب رفته ام از نجوای دلت بیدار شود ...

 

رهایم مکن ...

 

ا




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:2 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

حرم

 

این روزها دلم خیلی هوایی حرمت شده آقا. به ماه حسودی میکنم ... به آسمان ... به ستاره ها...

 

خوش بحالشان که همیشه نظاره میککنند تورا از دور دست .. پس چرا من نمی توانم ببینمت ...

 

 راست است که میگویند اگر دل صاف باشد و بی ریا همه چیز را میبیند ...

 

خوش بحال دل صاف آسمان و قلب بی ریای ماه که هر چه دارند رو می کنند و فدایت ...

 

پس من چه کنم ... در کدامین آیینه چهره ام را عوض کنم و در کدامین چشمه شستشو دهم دلم را و غسل توبه کنم با کدامین باران...

 

آب نیسان جمع کرده بودم تا دوا شود بر زخم بیمار دلم .. اما این دوا نیز طبیب می خواهد ...

 

 دلم سخت  به در هوای دیدنت پر میزند برس به داد این بچه کبوتر کوچکت آقا که مجال بال زدن ندارد تا مقصد نور...

 

 به بالهای شکسته و خسته ام حالی ببخش تا پر بزنم به سوی  دشت رحمتت...

 

من دلم برای گندم های ریز دانه ی حرمت تنگ شده .. نمی خواهی آقا مرا مهمان سفره ی کبوترانت کنی ...

 

چشم انتظار نگاهت هستم یا ضامن قلب های بی قرار...




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 9:1 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة.

(نهج البلاغهـکلام 58)

پس از آنکه على علیه السلام در اواخر صفر سال 38 از صفین بکوفه مراجعت فرمود تا روز شهادت آنحضرت مدت دو سال و چند ماه فاصله بود ولى این مدت کوتاه بقدرى در آزردگى خاطر مبارک على علیه السلام مؤثر واقع شد که شرح آن قابل تقریر نمیباشد،شکست‏هاى پى در پى از همه طرف روح آن بزرگوار را آزرده و قلبش را رنجه کرد.

تأثر و رنج على (ع) از معاویه و حیله‏گریهاى عمرو عاص نبود بلکه رنج و تأسف او از بیوفائى و احمقى و خونسردى لشگریان خود بود و میفرمود:

من از بیگانگان هرگز ننالم‏
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

على علیه السلام بقدرى از لا قیدى و بیشرمى کوفى‏ها متأثر بود که چند مرتبه آرزوى مرگ نمود تا بلکه از شر این قوم متلون و سست عنصر رهائى یابد،در یکى از خطبه‏هاى خود ضمن مذمت اصحابش فرماید:

و الله ان جائنى الموت و لیاتینى فلیفرقن بینى و بینکم لتجدننى لصحبتکم قالیا.

(بخدا سوگند اگر مرگ بسراغ من آید و البته خواهد آمد و میان من و شماتفرقه و جدائى اندازد مرا خواهید دید که نسبت بمصاحبت شما بغض و کراهت دارم.)

پیشنهاد عمرو عاص در صفین موقع بلند کردن قرآنها با نیزه درباره حکمیت میان متخاصمین اختلاف بزرگى در میان عساکر عراق بوجود آورد که میتوان آنرا علت العلل شکستهاى بعدى على علیه السلام دانست.

اختلاف على علیه السلام و معاویه در امر خلافت بحکمیت رجوع شد و علیرغم عقیده على علیه السلام از طرف آنحضرت ابوموسى اشعرى انتخاب گردید،ولى پس از عقد قرار داد صلح گروهى از سپاه على علیه السلام گفتند تکلیف کشته‏شدگان چیست؟و بآنحضرت اعتراض کردند که ما حکم خدا را خواستیم نه حکمیت ابوموسى و عمرو عاص را حتى چند نفرى بمخالفت هر دو سپاه برخاستند.

این قبیل اشخاص را عقیده بر این بود که على علیه السلام و معاویه هر دو باطلند و حکم مخصوص خدا است و در نتیجه این عقیده و فکر موقع مراجعت از صفین بکوفه در حدود دوازده هزار تن از سپاه على علیه السلام جدا شده و با بقیه سپاهیان آنحضرت مشاجره کرده و همدیگر را تکفیر مینمودند و پس از ورود بکوفه این گروه تحت فرماندهى عبد الله بن وهب بحروراء رفته و از سپاهیان على علیه السلام کناره‏گیرى نمودند!

شعار این عده که خوارج نامیده میشدند این بود که:لا حکم الا لله.این گروه بظاهر عباد و زاهد بودند و پیشانى آنها از کثرت سجود پینه بسته بود ولى در اثر حماقت و اشتباه نمیدانستند که چه میکنند،على علیه السلام درباره آنان فرمود اینها حق را در ظلمات باطل میجویند !

این گروه نمیدانستند قرآن که آنها حکومت آنرا خواهانند از کاغذ و مرکب بوجود آمده است کس دیگرى که احاطه کامل باحکام آن داشته باشد لازم است تا حکم خدا را از آن استخراج کند،بعقیده مسلمین عراق آنکس على علیه السلام بود که در واقع قرآن ناطق بشمار میرفت ولى معاویه و طرفدارانش زیر بار نمیرفتند و در نتیجه عمرو عاص و ابوموسى را براى اینکار انتخاب کردند که هیچیک چنین صلاحیتى را نداشتند.على علیه السلام عبد الله بن عباس را بسوى آنها فرستاد تا آنها را متوجه خبط و اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقیده خود منصرف نشدند و مهمترین ایراد و اعتراض آنها این بود که چرا على با شامیان جنگید ولى از غارت اموال آنها جلوگیرى نمود؟و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا بحکمیت ابوموسى و عمرو عاص تن داد؟ثالثا در صلحنامه چرا نام خود را با امیر المؤمنین شروع نکرد و این امر میرساند که خود على نیز بخلافت خود یقین نداشت و در اینصورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟

على علیه السلام خود بسوى آنها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حکم قرآن هستم و براى همین منظور با معاویه جنگ میکردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسى بحکمیت مخالف بودم ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسى را هم علیرغم عقیده من خودتان براى حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأى اولى هستیم و در صدد حمله مجدد بشام میباشیم پس شما هم ما را کمک کنید .

خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم ما توبه کردیم ولى تو بهمان حال باقى مانده‏اى اول باید تو هم توبه کنى آنگاه ما هم مجددا ترا یارى میکنیم!!

این گروه بهمه بد میگفتند و شعارشان فقط تلاوت آیه:

و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (1) .بود اما نمیدانستند آنکس که بما انزل الله باید حکم کند على علیه السلام است.

چون على علیه السلام از هدایت آنها مأیوس شد چشم از کمک و یارى آنها پوشید و در صدد تهیه سپاه بمنظور حمله بشام بر آمد.

در خلال اینمدت حوادث دیگر نیز رخ داد که هر یک بنوبه خود باعث شکست عراقیها و موجب تأسف و اندوه على علیه السلام گردید.

معاویه که از رأى حکمیت دلى شادان و خاطرى خرسند داشت روز بروز در تحکیم موقعیت خود کوشش میکرد و قلمرو حکومتش را توسعه میداد و چون ازاوضاع عراق و اختلاف و پراکندگى سپاهیان على علیه السلام اطلاع حاصل کرد در صدد بر آمد که زمینه را براى حمله بعراق نیز آماده نماید!

ضحاک بن قیس را با عده‏اى در حدود چهار هزار نفر مأموریت داد که دستبردى بخاک عراق بزند و تا جائیکه مقدور باشد از مردم عراق کشته و اموالشان را چپاول نماید و چنانچه بحمله متقابله بر خورد نماید عقب نشینى کرده و خود را بشام رساند و مقصود معاویه از این عمل ترسانیدن عراقیها و نشان دادن ضرب شست بآنها بود که در آتیه بفکر حمله بشام نیفتند!

ضحاک که مردى پلید و خونخوار بود دستور معاویه را بطور کامل اجرا نمود و خود را بمرز عراق رسانید و بقتل غارت مشغول گردید از جمله عمرو بن عمیس (برادر زاده عبد الله بن مسعود) را کشته و گروهى از همراهان او را گردن زد چون این خبر در کوفه بعلى علیه السلام رسید در حالیکه از شدت خشم بر خود میلرزید بالاى منبر رفت و مردم سست عنصر و بیحال کوفه را مخاطب ساخته و فرمود:اى اهل کوفه اگر در راه خدا کار میکنید بسوى عمرو بن عمیس بشتابید که از همکیشان شما گروهى کشته شده و جمعى نیز مجروح گشته‏اند،بروید با دشمنان پیکار کنید و بیگانه را از حریم دیار خود باز گردانید (چون از مردم ضعف و سستى دید فرمود) اى گروه سست پیمان و بى حمیت دوست داشتم که بجاى هشت تن از شما یک تن از لشگریان معاویه را داشتم،بخدا سوگند حاضر بملاقات پروردگارم (مرگ) هستم تا براى همیشه از دیدار شما آسوده باشم،بمن خبر رسیده است که معاویه ضحاک بن قیس را براى قتل و غارت فرستاده و آن خونخوار فرو مایه هم عده‏اى از برادران شما را کشته و اموالشان را نیز تاراج کرده است در حالیکه شما در خانه‏هاى خود نشسته و براى دفاع از حریم خانه خود از جاى حرکت نمیکنید (2) !

على علیه السلام حجر بن عدى را بتعقیب ضحاک فرستاد،ضحاک چندى در برابر حملات کوفیان مقاومت نمود ولى پس از آنکه نوزده نفر از سربازانش کشته شدند شبانه فرار کرده و راه شام در پیش گرفت.همچنین بسر بن ارطاة (همان فرد پلیدى که در جنگ صفین به پیروى از عمرو عاص با نمایان ساختن عورت خود از دم شمشیر على علیه السلام جان سالم بدر برد) بدستور معاویه با گروه کثیرى به حجاز و یمن یورش برد و ضمن کشتن جمعى از شیعیان على علیه السلام و غارت اموال آنان بشام بازگشت،در آنموقع عبید الله بن عباس از جانب على علیه السلام والى یمن بود چون احساس کرد در برابر بسر یاراى مقاومت ندارد عمرو بن اراکه را بجاى خود گذاشت و خود از یمن خارج شد و رو بسوى کوفه نهاد،بسر پس از وارد شدن به یمن شروع بقتل و غارت نمود و عمرو بن اراکه را نیز بقتل رسانده و دو طفل خردسال عبید الله را سربرید بطوریکه مادرشان از مشاهده آنحال اختلال حواس پیدا نمود و دیوانه شد.

چون على علیه السلام از قتل و غارت بسر خبر یافت ضمن نکوهش کوفیان حارثة بن قدامه را که خود نیز داوطلب بود با دو هزار سوار بمقابله بسر فرستاد،بسر وقتى شنید حارثة بتعقیب او میآید از ترس حارثه فرار کرد و خود را بشام رسانید (3) .

و باز معاویه یکى دیگر از سرداران خود را بنام سفیان بن عوف با ششهزار نفر جهت قتل و غارت و تولید آشوب بعراق فرستاد و سفیان وارد شهر انبار (از شهرهاى قدیمى عراق) شد و حسان بن حسان بکرى حاکم آنجا را کشته و مشغول قتل و غارت گردید حتى بعضى از لشگریانش زر و زیور زنها را نیز از دست و گردن آنها گشوده و به یغما بردند،و همه این گرفتاریها نتیجه عدم توجه کوفیان بدستورات على علیه السلام بود و چون آنحضرت از این قضیه آگاهى یافت فراز منبر رفت و ضمن ایراد خطبه‏اى چنین فرمود:

بمن خبر رسیده است که بدستور معاویه بشهر انبار شبیخون زده‏اند و حاکم آنجا را کشته و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانیده‏اند و یکى از لشگریان آنها بر یک زن مسلمان و یک زن کافره ذمیه وارد شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره‏هاى او را در آورده است و آن زن بعلت اینکه نمیتوانسته او را از خود دور کند گریه و زارى کرده و از خویشان خود کمک طلبیده است،و دشمنان با غنیمت‏و دارائى بسیار بشام باز گشته‏اند،اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه در اثر حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست بلکه بنزد من هم بمردن سزاوار است.

وقتیکه شما را در تابستان بجنگ دشمنان خواندم گفتید حالا هوا گرم است ما را مهلت ده تا شدت گرما شکسته شود و چون در زمستان دعوت نمودم گفتید اینروزها هوا سرد است و بما مهلت ده تا سرما برطرف گردد،شما که عذر و بهانه آورده از گرما و سرما فرار میکنید بخدا سوگند در میدان جنگ از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود!یا اشباه الرجال و لا رجالـاى مرد نماهاى نامرد و اى کسانیکه عقل شما مانند عقل بچه‏ها و فکرتان چون اندیشه زنهاى تازه بحجله رفته است!

اى کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم که نتیجه شناختن شما پشیمانى و غم و اندوه میباشد .

قاتلکم الله لقد ملاتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا و جرعتمونى نعب التهمام انفاسا.

خداوند شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه‏ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس جام غم و اندوه را پیاپى جرعه جرعه در گلویم ریختید و بسبب نافرمانى،رأى و تدبیرم را تباه ساختید (4) .

علاوه بر این قضایا،حوادث دیگرى هم بشرح زیر رخ داد که باعث شکست عراقیها و موجب اندوه و رنج على علیه السلام گردید:

قیس بن سعد که در اوائل خلافت على علیه السلام بحکومت مصر منصوب شده بود در جنگ صفین براى فرماندهى یکى از واحدهاى رزمى احضار گردیده و بجاى وى محمد بن ابى بکر عازم مصر شده بود.

محمد در مصر مشغول حل و فصل امور بود که معاویه از کار حکمیت فراغت یافت و چون حکومت مصر را بعمرو عاص وعده داده بود ناچار در صدد اشغال آن کشور برآمد.براى این منظور عده‏اى را بفرماندهى معاویة بن خدیج براى حمله بمصر روانه ساخت،عمرو عاص نیز مانند سابق حیله و نیرنگ خود را بکار برد و در داخل آن کشور مردم را علیه محمد شورانید.

محمد در برابر معاویه شکست خورد و قضایا را بعلى علیه السلام اطلاع داد و از وى کمک خواست.

على علیه السلام مالک اشتر را که حاکم ایالت جزیره بود احضار نمود و سپس او را روانه مصر ساخت و محمد را نزد خود خواند تا کار دیگرى باو رجوع فرماید زیرا مصر حاکمى مثل مالک میخواست تا نیرنگ‏هاى معاویه و عمرو عاص را با شمشیر پاسخ دهد.

مالک اشتر در ذیقعده سال 38 از کوفه خارج شد و راه مصر را در پیش گرفت،در بین راه مردى پست فطرت با وضع رقت بارى خود را بحضور مالک رسانید،مالک اشتر که بپیروى از على علیه السلام همیشه غریب نواز و نسبت بفقراء متفقد بود پرسید کیستى و از کجا میآئى؟

آنمرد گفت اسمم نافع است و در مدینه غلام عمر بن خطاب بودم و اکنون آزاد هستم و چون در مدینه بمن سخت میگذشت لذا از آن شهر خارج شده‏ام و خیال رفتن بمصر را دارم تا در آنجا کارى پیدا کنم (5) !

مالک گفت اگر مایل باشى و نزد من بمانى من پوشاک و خوراک ترا تأمین میکنم،نافع گفت چه سعادتى بهتر از این البته که میمانم،مالک این مرد را نیز جزو لشگریانش همراه خود برد .

پس از طى مسافتى بشهر قلزم رسیدند که تا مصر سه روز راه فاصله داشت،شب را در آنجا بیتوته نموده و صبح که براه افتادند نافع بد طینت یک لیوان شربت از عسل درست کرد و مقدارى سم در آن ریخت و پیش مالک برد.

مالک که در این چند روز خدمتگزارى این غلام را بیشائبه دیده بود لیوان شربت را سر کشید و لشگریانش را حرکت داد و پس از چند ساعت راه‏پیمائى آثارانقلاب در قیافه مالک نمایان شد و رفته رفته حالش بهم خورد و از پشت زین بر زمین افتاد.

لشگریان مالک پیش دویدند و بدرمانش پرداختند اما سمى که در شربت ریخته شده بود اثر خود را بخشید و همراهان او را متوجه قضیه نمود و هر چه دنبال نافع گشتند او را پیدا نکردند،مالک پس از چند لحظه دیده از جهان فرو بست و بسراى جاویدان شتافت و اطرافیانش با جنازه مالک بقلزم مراجعت نمودند.

نافع پس از خوراندن شربت بمالک از قلزم فرار کرده و پیش معاویه رفته بود هنگامیکه این خبر بمعاویه رسید بسیار خوشحال و مسرور شد و شامیان را نوید داد که دیگر حمله على بشما عملى نخواهد شد زیرا پشت و پناه على علیه السلام مالک بود و نافع را نیز بسیار نوازش کرد و مردم شام را که از شمشیر مالک داغى بر دل و کینه‏اى در خاطر داشتند اجازت داد تا آنروز را جشن گیرند.

از آنسو چون این خبر بگوش على علیه السلام رسید بسیار متأثر و اندوهگین شد بطوریکه از ته دل گریه را سر داد و فرمود مرگ مالک اشتر فاجعه بزرگى است دیگر نظیر مالک را نخواهیم دید مالک مانند شیرى بود که از صداى او زهره دشمنان آب میشد و همچنان که ملول و محزون بود فرمود:

مالک و ما مالک لو کان جبلا لکان فندا لا یرتقیه الحافر و لا یرقى علیه الطائر اما و الله هلاکه قد اعز اهل المغرب و اذل اهل المشرق لا ارى مثله بعده ابدا.

مالک چه کسى بود مالک اگر کوهى بود کوه بزرگ و بلندى بود که نه رونده‏اى بقله آن میتوانست پاى نهد و نه پرنده‏اى میتوانست بر فراز آن پرواز کند،سوگند بخدا که شهادت او اهل شام و مغرب را عزیز کرد و مردم عراق و مشرق را خوار نمود و از این پس مانند مالک را هرگز نخواهیم دید (6) .

على علیه السلام مجددا حکومت مصر را به محمد بن ابى بکر سپرد و او را از جریان شهادت مالک آگاه گردانید،ولى معاویه و عمرو عاص دست از کینهـتوزى و نیرنگ بازى بر نمیداشتند و چند مرتبه بوسیله نامه محمد را تطمیع و تهدیدکردند و هر دفعه محمد بآنها صریحا جواب منفى داد و فداکارى و خلوص خود را نسبت بعلى علیه السلام بدانها گوشزد کرد.معاویه چون از تطمیع محمد مأیوس شد در صدد ایذاء او بر آمد و بمکروفسون عمرو عاص توانست مردم مصر را علیه محمد بشوراند.

محمد اوضاع آشفته مصر را در اثر تحریکات معاویه باطلاع على علیه السلام رسانید و آنحضرت عین نامه او را در مسجد باهل کوفه قرائت فرموده و بار دیگر آنها را بسستى و لا قیدى مذمت کرد و تمام این شکست‏ها را که پى در پى اتفاق میافتاد نتیجه بى حالى و بیغیرتى کوفى‏ها دانست و پس از مذمت آنها دو هزار نفر بفرماندهى مالک بن کعب بکمک محمد فرستاد ولى محمد در خلال اینمدت با عده معدودى که طرفدار او بودند با معاویة بن خدیج سرگرم رزم بود و بالاخره اطرافیانش شکست خوردند و خود نیز بدرجه شهادت رسید.

على علیه السلام هنوز براى شهادت مالک اشتر عزا دار و اندوهگین بود که خبر سقوط مصر و شهادت محمد بحضرتش رسید این خبر آن بزرگوار را بیش از پیش در غم و اندوه فرو برد و با چشمان اشگ آلود فرمود:همانقدر که مردم نانجیب شام از شهادت مالک و محمد خرسند هستند اندوه و تأسف ما در این ماجرا بیشتر از شادى آنها است.

بارى نظیر اینگونه اتفاقات پى در پى در گوشه و کنار رخ میداد و هر یک بنوبه خود موجب حسرت و اندوه میگشت من جمله حاکم بصره نیز بدسایس معاویه از اطاعت على علیه السلام سرپیچى کرده و براى تسخیر مکه نیرو میفرستاد.

روز بروز اوضاع مسلمین حقیقى که تعداد آنها خیلى کم بود وخیمتر میشد و نصایح على علیه السلام نیز براى تحریک آنها بمنظور دفاع از شهرها و خاموش کردن این آشفتگى‏ها مؤثر واقع نمیگردید.

پس از مراجعت از صفین قریب دو سال این نابسامانیها ادامه داشت تا اینکه در سال چهلم هجرت على علیه السلام با ایراد چند خطابه آتشین که حاکى از التهاب درون و اندوه خاطر او بود مردم افسرده و سست عهد کوفه را مجددا به جنبش آوردو فرماندهان و سرداران نیز با اینکه بمرور زمان خوى سلحشورى را کم کم از دست داده بودند در مقابل تهییج و تحریض على علیه السلام که خود فرماندهى کل را بعهده داشت از جاى بر خواستند و مردم را براى یک حمله قطعى و نهائى بمتصرفات معاویه بسیج کردند.

عده‏اى که بسیج شده بود در حدود بیست هزار بود که بفرمان على علیه السلام در نخیله اردو زده و براى بازدید آنحضرت حاضر شدند،على علیه السلام بفرمانداران و حکام خود نیز دستور کتبى داد که قشون ولایات را تجهیز کنند و براى حرکت بسوى شام به نخیله اعزام دارند و پیش از حرکت از کوفه طرح کلى راه پیمائى و جزئیات آن همچنین اجراى قطعى و دقیق آنها بصورت چند دستور نظامى و ادارى بعموم فرماندهان زیر دست ابلاغ گردید.

ولى در اینموقع حادثه دیگرى رخ داد که مسیر تاریخ مسلمین را عوض نمود و اجراى نقشه آنانرا عقیم گردانید.فرقه خوارج که بشرح حال آنها سابقا اشاره گردید بفرماندهى عبد الله بن وهب راسبى فتنه و فساد راه انداختند و همان عقیده سابق خود را مجددا تکرار کردند.

موضوع فتنه خوارج در شوراى نظامى که از فرماندهان سپاه على علیه السلام در حضور آنحضرت تشکیل یافته بود مطرح گردید و چنین نتیجه گرفته شد که اگر سپاه على علیه السلام بمنظور حمله بشام از کوفه خارج شود مسلما گروه خوارج آن شهر را اشغال خواهند نمود و در اینصورت سپاهیان على علیه السلام باید در دو جبهه داخل و خارج بجنگ و قتال برخیزند پس مصلحت در آنست که پیش از حرکت بشام ابتدا کار را با خوارج یکسره کنند و سپس با خاطرى آسوده بسوى شام رهسپار شوند.

از آنجائیکه على علیه السلام همیشه از خونریزى و کشتار امتناع میکرد براى آخرین بار بوسیله نامه‏اى خوارج را نصیحت کرد آنها را براى احقاق حق و مبارزه با معاویه بکمک خود دعوت فرمود.

عبد الله راسبى نامه على علیه السلام را خواند و شفاها بحامل نامه گفت که ازقول ما بعلى بگو تو کافرى اول باید توبه کنى آنگاه ما را بکمک خود دعوت کنى!!سپس دستور داد که تمام خوارج بسوى نهروان عزیمت کنند.

تجمع این عده در نهروان بصورت یک پادگان در آمد و طرفداران این عقیده نیز از اطراف بدانجا آمده و روز بروز بر تعدادشان افزوده گردید بطورى که بالغ بر دوازده هزار نفر فرقه آنها را تشکیل میداد.

على علیه السلام نیز از پادگان نخیله که قصد عزیمت بشام را داشت مسیر خود را عوض کرده به نهروان آمد.

موقعیکه على علیه السلام با سپاهیان خود به نهروان رسید فرقه خوارج هماهنگ شده و گفتند :لا حکم الا لله و لو کره المشرکون.

على علیه السلام در عین حال که با این جماعت خشمگین بود نسبت بآنها اظهار تأسف و دلسوزى هم میکرد زیرا آنها در عقیده‏اى که داشتند اشتباه میکردند و متوجه آن اشتباه هم نمیشدند .

على علیه السلام در مقابل صفوف خوارج ایستاد و براى اتمام حجت با فرمانده آنها عبد الله راسبى صحبت کرد و سپس تمام خوارج را مخاطب ساخته و با منطق قوى و کلام شیوا آنها را باشتباهشان معترف ساخت و حقانیت خود را ثابت نمود در اینحال همهمه خوارج بلند شد و التماس توبه نمودند على علیه السلام فرمود پرچم سفیدى در کنار نهروان بزنند و توبه کنندگان خوارج زیر آن جمع گردند.

تقریبا دو ثلث خوارج بظاهر توبه نموده و در کنار پرچم سفید قرار گرفتند،على علیه السلام نیز آنها را از جنگ معاف فرمود ولى بقیه خوارج که چهار هزار نفر بودند بفرماندهى عبد الله بن وهب راسبى جدا سر قول خود ایستادگى کردند على علیه السلام نیز ناچار با آنها به پیکار و قتال پرداخت.

پیش از شروع جنگ براى تقویت روحیه مسلمین که در اثر مرور زمان و قتل و غارت چریکهاى معاویه پایه ایمان و جنگجوئى آنها ضعیف شده بود على علیه السلام فرمود که از تمام این خوارج کمتر از ده نفر زنده خواهند ماند همچنانکه از شما کمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یکى از معجزات آنحضرت‏است که پیش از وقوع حادثه از کیفیت آن خبر داده و جریان امر کاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است!

بارى جنگ شروع شد و طولى نکشید که آنگروه گمراه مقتول و نه نفر نیز از آنان فرار کردند و هفت نفر هم از سپاه على علیه السلام بدرجه شهادت نائل آمده بودند و بدین ترتیب پیش بینى آنحضرت صد در صد صورت واقع بخود گرفت و پس از خاتمه جنگ بکوفه مراجعت نمودند،از جمله فراریان خوارج عبد الرحمن بن ملجم از قبیله مراد بود که بمکه گریخته بود (7) .

پى‏نوشتها

(1) سوره مائده آیه .44

(2) ارشاد مفید جلد 1 باب سیم فصل 38 با تلخیص و نقل بمعنى.

(3) ناسخ التواریخ کتاب خوارج ص .643

(4) نهج البلاغه از خطبه .27

(5) نافع غلام عثمان بود براى اینکه مالک او را نشناسد خود را غلام عمر معرفى کرد.

(6) ناسخ التواریخ کتاب خوارج ص .521

(7) ـابن ملجم مرادى گمنام بود هنگامیکه على علیه السلام کوفیان را براى جنگ صفین بسیج میکرد چشمش بوى افتاد و طبق علائمى که درباره قاتل خود از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیده بود او را شناخت و فرمود:تو عبد الرحمن بن ملجم هستى؟عرض کرد بلى یا امیر المؤمنین !

على علیه السلام رو بحاضرین کرد و یکمصرع از شعر عمرو بن معد یکرب را خواند:ارید حیاته (حبائه) و یرید قتلى!یعنى من حیات او (یا عطیه براى او) میخواهم و او قتل مرا میخواهد !عرض کردند دستور فرمائید او را بکشیم،على علیه السلام فرمود مگر میشود قبل از جنایت قصاص کرد؟




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 7:26 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا
بخشی از نامه امام به شیخ مفید

نامه اول:

برادر با ایمان و دوست رشید ما

نامه‌ای به برادر با ایمان و دوست رشید ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان - شیخ مفید - که خداوند عزت وی را مستدام بدارد.

سلام خداوند بر تو ای کسی که در دوستی ما به زیور اخلاص آراسته‌ای و در اعتقاد و ایمان به ما دارای امتیاز مخصوص هستی.

ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم، و از پیشگاه مقدس خداوندی استدعا می‌کنیم که بر سید و مولای حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود و صلوات پیاپی و بی‌نهایت خویش را نازل فرماید.

از آنجا که در راه یاری حق و بیان سخنان و نصایح ما صادقانه کوشیدی، خداوند این افتخار را به شما ارزانی داشته و به ما اجازه فرموده است که با شما مکاتبه کنیم.

شما مکلف هستید که اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانی، خداوند عزت و توفیق اطاعتش را به آنان مرحمت فرماید و مهمات آنان را کفایت کرده، در پناه لطف خویش محفوظشان دارد.

با یاری خداوند متعال در مقابل دشمنان ما که از دین خداوند روی برگردانده‌اند بر اساس تذکرات، استقامت کن و با خواست الهی دستورات ما را به آنان که از تو می‌پذیرند و گفتار ما موجب آرامش آنها می‌باشد، ابلاغ کن. با این که بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی آنها ما و شیعیان‌مان تا زمانی که حکومت در اختیار ستمگران است در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها بسر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند ولی اکثر شما مرتکب شدید باخبریم.

اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند.

از عهدشکنی‎ها و پشت‌ سر گذاشتن عهد و پیمان‎ها با اطلاعیم(که همین عوامل موجب بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است). گویی اینها از لغزش‎های خود خبر ندارند، با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمی‌کنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند.

پس، از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید.

در برابر فتنه‌هایی که پیش می‌آید و البته عده‌ای در این آزمایش و برخورد با فتنه‌ها هلاک می‌شوند، مقاومت کنید و البته همه اینها از نشانه‌های حرکت و قیام ما هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی‌رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.

تقیه را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین می‌کنم.

... پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.

امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده‌ای ندارد و سودی نبخشد.

عدم التزام به دستورات ما، موجب می‌شود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.

ای شیخ مفید! خداوند شما را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمت بی‌پایانش نصیب ما فرماید.(1)  

 

نامه دوم:

درود بر تو ای دوست پراخلاص

اما بعد! درود بر تو ای دوست پراخلاص در دین خدا!

ای آن که در عشق و ایمان به خاندان وحی و رسالت به اوج آگاهی و یقین پر کشیده‎ای!

من نجات آن کسی را تضمین می‎کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به  راهی خداپسندانه گام سپارد.

ما در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را که جز او خدایی نیست، سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پیام آورمان محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان گرانقدر و پاک او درود و رحمت جاودانه می‎طلبیم.

و به تو که خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته، پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه‎ای که با صداقت از جانب ما می‎گویی، کامل و افزون سازد! اعلام می‎داریم که به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه و پیام کتبی مفتخر ساخته و تو را مسئول سازیم که آنچه را به تو می‎نگاریم، همه را به دوستان راستین ما که در قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.

به آن دوستان و شیفتگانی که خداوند به برکت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد و در پرتو حراست و عنایت خود به آنان، کارهایشان را کفایت و مشکلاتشان را مرتفع سازد.

از این رو به آنچه یادآوری کردیم، آگاه باش که خداوند با یاریش تو را در برابر دشمنانش که از مرزهای دین او بیرون رفته‎اند، تأیید فرماید و نیز در کار بزرگ رسانیدن آنچه که به خواست خداوند بر تو یادآوری و ترسیم خواهیم نمود به  کسانی که بدانها اطمینان و اعتماد داری، عمل نما!

گرچه، ما اینک آنچه خداوند(بر اساس حکمت خویش) برای ما و پیروان با ایمانمان، صلاح اندیشیده است، تا هنگامی که حکومت دنیا در دست فاسقان و استبدادگران است، در مکانی دور از قلمرو بیدادگران سکونت گزیده‎ایم، اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما به خوبی آگاهیم.

چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما پوشیده نمی‎ماند و شرایط غمبار و دردناکی که شما بدان گرفتار آمده‎اید، آنگونه که هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی که بسیاری از شما به راه و رسم ناپسندی که پیشینیان شایسته کردارتان از آن دوری می‎گزیدند، روی آورده و پیمان فطرت را، به گونه‎ای پشت سر انداختید که گویی هرگز بدان آگاه نیستید ... .

شما باید با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می‎سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما می‎گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا می‎رسد، در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه  و زشتکاری، او را از  کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.

وآنگاه (به کیفر گناهان) به این شرایط غمبار و خفت انگیز گرفتار گشتید.

ما از سرپرستی و رسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده‎ایم؛ که اگر جز این بود، موج سختی‎ها بر شما فرود می‎آمد و دشمنان بدخواه و کینه‎توز، شما را ریشه کن  می‎ساختند.

پس پروای خداوند را پیشه سازید و از (اهداف بلند آسمانی) ما پشتیبانی کنید تا شما را از فتنه‎ای که به سویتان روی آورده است و شما اینک در لبه پرتگاه آن قرار گرفته‎اید نجات بخشیم. از نگون بختی و فتنه‎ای که هر کس مرگش فرا رسیده باشد در آن نابود می‎گردد و آن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور می‎ماند، و آن فتنه، نشانه‎ای از نشانه‎های نزدیک شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دستور ما، به وسیله شماست.

خداوند نور خود را، گرچه شرک گرایان را، خوش نیاید، کامل خواهد گردانید. از برافروختن و شعله‎ور ساختن آتش پرشراره جاهلیت که گروه‎های اموی مسلک، آن را برافروخته و گروه هدایت یافتگان را بوسیله آن می‎ترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده و بدان چنگ زنید! من نجات آن کسی را تضمین می‎کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به  راهی خداپسندانه گام سپارد.

از رویدادی که به هنگامه فرارسیدن جمادی الاول امسال روی خواهد داد، عبرت آموزید و از خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد سهمگین از آن بیدار شوید. بزودی نشانه‎ای روشن از آسمان و نشانه‎ای روشن از زمین پدیدار خواهد گشت.

در شرق عالم رویدادهای اندوهبار و دلهره آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروه‎هایی که از اسلام بیرون رفته‎اند، بر عراق سلطه خواهند یافت. بر اثر سیاست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگی معیشت و روزی می‎شوند و پس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگری بدکار، رنج‎ها و دردها برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپیشگان درست اندیش و شایسته کردار، از نابودی او شادمان خواهند شد.

ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواسته‎ات) را خواستیم.

مردمی که از نقاط مختلف کره زمین به زیارت خانه خدا می‎روند، هرچه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعیت ویژه‎ای خواهیم داشت که در پرتو نظم و تدبیر و انسجام، آشکار می‎گردد.

از این رو هر یک از شما باید با همه وجود و امکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می‎سازد و از کارهایی که ناخوشایند و موجب خشم و ناراحتی ما می‎گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان مرگ بطور ناگهانی فرا می‎رسد، در شرایطی که بازگشت و توبه سودی نبخشیده و پشیمانی از گناه  و زشتکاری، او را از  کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.

خداوند، راه رشد و رستگاری را به شماها الهام بخشد و وسایل پیروزی به مهر  و لطف خویش، برایتان فراهم آورد هان ای برادر پر مهر و پر اخلاق و با صفای در محبت! و ای یار و یاور با وفای ما!

این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیداریش که هرگز آن را خواب نمی‎گیرد، تو را حفظ کند، این نامه را نگهدار و آنچه را برایت نگاشته‎ایم به کسی نشان مده و هیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز و آنچه در این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو و به خواست خداوند پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای  آن، سفارش کن و درود خدا بر محمد و خاندان پاک و پاکیزه‎اش باد!

 

نامه سوم:

درود خدا بر تو ای یاری رسان حق!

درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آن که با گفتار راستین و شایسته، مردم را بسوی حق فرا می‎خوانی!

در جریان باش که بخاطر کارهای سازنده و شایسته‎ات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به  انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.

ما در نامه خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما و خدای نیاکان (گرانقدر) ما است، سپاس می‎گذاریم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمد(صلی الله علیه و آله) آخرین پیام آور خدا و خاندان پاک و مطهرش،  درودی جاودانه می‎طلبیم.

و بعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند بدان وسیله‎ای که به سبب دوستان ویژه خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.

ما ناظر نیایش(عارفانه و راز و نیاز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بودیم و از خدای جهان آفرین برآورده شدن آن(خواسته‎ات) را خواستیم.

ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته بر فراز قله‎ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده‎ایم که به تازگی به خاطر عناصری بیداد پیشه و بی ایمان، بناگزیر از منطقه‎ای پر دار و درخت بدین جا آمده‎ایم و بزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی به دور نیست، فرود خواهیم آمد و از وضعیت و شرایط آینده خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان باشی که بخاطر کارهای سازنده و شایسته‎ات نزد ما مقرب هستی و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به  انجام و تدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.

از این رو تو - که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمی‎گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه‎ای که جان آنان را که آن را در دل‎هایشان کشته‎اند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! و باید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردگان، شادمان و جنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.

هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته‎کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می‎دهیم که هر کس از برادران دینی‎ات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاری‎های تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود.

و نشانه حرکت و جنبش ما از این خانه‎نشینی و کناره‎گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی و رسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه و نکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خون‎های محترم را حلال شمرده و به نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آوردگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار و تجاوزکارانه خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایسته‎کردار، بوسیله نیایش و راز و نیازی که از فرمانروای آسمان و زمین پوشیده نمی‎ماند، آنان را حفاظت و نگهداری خواهیم کرد.

بنابراین قلب‎های دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمینان یابد و آسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگیری‎های هراس‎انگیزی، آنان را به دلهره می‎افکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود و سرانجام، کار با دست توانا و ساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند - شایسته و نیکو خواهد بود.

هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد و پیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته‎کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می‎دهیم که هر کس از برادران دینی‎ات، پروای پروردگارش را پیشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه نابود کننده و گرفتاری‎های تیره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود و هر آن کس که در دادن نعمت‎هایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهاد و سرای دیگر، بازنده و زیانکار خواهد بود.

دوست واقعی! اکر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد - براستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمی‎افتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان می‎گشت.

از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و آن عملکرد را زیبنده اینان نمی‎دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی‎دارد.

خداوند ما را در یاری بسنده و نیک، کارساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش باد!


پی‎نوشت‎:

1- احتجاج ج 2، ص 597، بحارالانوار، ج 3، ص 175.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 7 :: 7:23 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا


ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود   در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمین خلیفه عباسی   ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی   قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای   شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد   امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای  نهاد ، او را از میان بردارند   بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی  را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی.

شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند   از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد   آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی  از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری   در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد


ضرورت غیبت آخرین امام
 بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای   حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی  بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی  کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی   ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای   اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی  ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای  که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی  ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی  با اعتقاد به امام حی غایب


صورت و سیرت مهدی ع
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .


شمشیر حضرت مهدی ع

شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی   ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری  از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی   باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع   آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع   آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر   ع   می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر   ع   گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین   ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است


غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید   از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع   محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی  ع بودند .


غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی  جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی  که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان   عجل الله فرجه   برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی  - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای  دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی  او را کمک رسانند ، تا قدرتهای   فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی  که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی   خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی  را عزت دوباره خواهد بخشید .


اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .


اعتقاد به حضرت مهدی  ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی  ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند.

 

دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ
این دعاء حضرت صاحب الا مرعلیه السلام است که تعلیم فرمود آنرا به شخصى که محبوس بود پس خلاص شد

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ

و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شکوه بسوى تو است

الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ

محمد و آل محمد آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام

وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ

و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى

چشم بر هم زدن یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید

فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ

که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ

الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ

همین ساعت هم اکنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ

محمد و آل پاکیزه اش




موضوع مطلب :
جمعه 91 تیر 2 :: 6:43 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا




موضوع مطلب :
جمعه 91 تیر 2 :: 2:20 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

من دلم می‌خواهد

خانه‌ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هرکسی می‌خواهد

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن

یک دل بی‌رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می‌کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

می‌نویسم ای یار

خانه‌ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دگر

خانه دوست کجاست؟

 




موضوع مطلب :
جمعه 91 تیر 2 :: 2:19 عصر :: نویسنده : مائده احسانی نیا

این هم شعر نشانی از « سهراب سپهری »

  خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

 به تاریکی شن‌ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

نرسیده به درخت،

کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است

می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،

پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد

در صمیمت سیال فضا، خش خشی می‌شنوی:

کودکی می‌بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور

و از او می‌پرسی

 

خانه دوست کجاست؟

 

 



موضوع مطلب :